نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 710
كه وقتى آن صور جنّى را از پس آن پرده و ستاره در نظر تو جلوه مىكند تا تو آن را مىبينى و از آن مستوحش مىشوى و آن همه صور ، فعل او است و آن صور لأنفسها هيچ نيستند كما هو الأمر في نفس الأمر . < شعر > و تطرح في النّهر الشّباك فتخرج السّماك يد الصيّاد منها بسرعة < / شعر > و مىبينى نيز كه اين خيالباز ، جوبى آب روان از پس آن پرده به تو مىنمايد ، و صيادى با دامها پيدا مىكند ، و آن صيّاد را مىبينى كه آن دامها را در آن جوى آب مىاندازد ، و ماهيان در آن جا مىافتند و دست آن صيّاد به تعجيلى تمام آن ماهيان را از آن دامها بيرون مىآرد و بر كنار جوى مىاندازد ، و آن جا نه جوى است و نه صيّاد و نه ماهى في الحقيقة ، بلكه آن همه ، فعل وحدانى آن خيالباز است . < شعر > و يحتال بالاشراك ناصبها على وقوع خماص الطَّير فيها بحبّة [1] < / شعر > و مىبينى كه صيّاد و مرغان پيدا مىشوند ، از پس آن پرده و آن صيّاد دامها نصب مىكند و حيله مىكند به آن دامها به واسطهء دانه اى كه در زير آن دامها مىباشد و دامها را در زير آن دانه مىپوشد ، براى آن كه جنسى از مرغان در آن دامها افتد . < شعر > و يكسر سفن اليمّ ضاري دوابه و تظفر آساد الشرى بالفريسة < / شعر > و به روايتي آمده است : صفر اليمّ و هي : جمع صفر و هو الفرس الذي يقال له بالفارسية « زرده » و لا يسمّى بذلك حتى يصفرّ عرفه و ذنبه ، و ضارى دواب البحر ، كل ما فيه ضرر ، كالكلب و الخنزير و نحوهما . فعلى الرواية الأولى ضاري الدوابّ ، في محل الفاعليّة و فعلها كسر السفينة ، و على الرواية الثانية في محل المفعولية ، و هو الانكسار و المغلوبيّة عن صفر البحر . يعنى : مىبينى كه بحرى و برّى از پس پردهء آن خيالباز پيدا مىشود و در