نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 683
مذكور ، و وحدت و نوريّت و صفاى حقيقى ، مر آن سرّ وجودى را است ، من حيث انّه وجود محض . پس هر چه قرب و نسبت او به آن سرّ وجودى ، بيشتر است و به او ، من حيث انّه مبدأ ، قريبتر است ، وحدت و نوريّت و صفا بر وى غالبتر است ، چون أرواح مثلا و هر چه من حيث المبدئيّة از او دورتر افتاده است ، كثرت وسايط در او اثر كرده است ، و او را كثيف و ظلمانى گردانيده ، چون جسمانيّات كه عكس نسب و اعتبارات در ايشان متضاعف است . لا جرم تكاثف پذيرفتهاند و چون عالم مثال تلو عالم أرواح است و به اين سبب به مبدأ نزديكتر است ، لا جرم صفت صفا و نوريّت و حكم وحدت ، بر او و صور او غالب است و لهذا صور آن عالم را قابليّت تجزيه و تبعيض نيست ، پس چون صفت كثرت و ظلمت تركيبى كه از خصايص عالم أجسام است از سطح آيينه به واسطهء صقال زوال مىپذيرد ، و آن ظلمت و كدورت و حكم كثرت به اثر وحدت و صفا و نوريّت مبدل مىشود ، حكم عالم أجسام كه به آن جسم آيينه تعلق دارد ، مخفى مىگردد و حكم حصّهء او از عالم مثال كه صفا و نوريّت مر او را لايقتر است ، در اين سطح آيينه پيدا مىآيد ، و چون اين حصّهء آيينه از عالم مثال به اصل او كه عالم مثال منفصل است ، متّصل است و هر چيزى را در آن عالم مثال ، صورتى ثابت ، لا جرم هر چيز كه محاذى و مسامت آن سطح آيينه كه عالم مثال به او متعين شده است حاصل مىآيد ، صورتى كه آن چيز را در عالم مثال ثابت است در آن جا متعين مىشود و چون ناظرى در برابر آن سطح آيينه و عالم مثال كه به او متعين است مىآيد ، صورت مثالى آن ناظر در آن جا ظاهر مىگردد ، و چون در او نظر مىكند ، كثافتى كه در پشت آيينه است ، شعاع بصرى او را از نفوذ و تلاشى كه به هوا واقع مىشود ، مانع مىآيد ، لا جرم همان شعاع متكيّف شده به جملهء آن صور مثالى كه بالمحاذاة در آن آيينه ، ظاهر شده است باز به سوى باصرهء او منعطف و منعكس مىگردد ، تا صورت مثالى نفس خودش و هر چه در آن جا است ،
683
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 683