نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 657
< شعر > و أهل تلقّى الرّوح باسمى دعوا إلى سبيلي و حجّوا الملحدين بحجّتي [1] < / شعر > و جماعتى كه اهل آن بودند كه وحى را از روح الأمين تلقّى نمودند و به كمال قابليت و استعداد آن وحى را به قبول پيش باز آمدند . يعنى : انبيا « عليهم السلام » و اصحاب دعوت به حق ، جمله به قوّت سرايت اسمى از اسماى من كه بدان متحقّقم و جزوى از اجزاى حقيقت جمعيّت من است در ايشان و غلبهء حكمى از احكام آن اسم بر حقيقت و حال و مقام ايشان و از حيثيّت آن اسم ، خلق را به سوى راه راست من دعوت كردند ، و غلبه كردند جمله منكران را به قوّت حجّت و سرايت بيان من در ايشان . < شعر > و كلَّهم عن سبق معناى داير بدائرتي أو وارد من شريعتي < / شعر > و جملهء اين انبيا و اهل دعوت و حقايق و مقامات ايشان ، دايرند گرد دايرهء حقيقت من و مقام جمعيّت من ، از راه آن كه معنى و حقيقت من كه حقيقة الحقائق و برزخيّت كبرى و جمعيّت اعلى است ، بر حقايق معانى ايشان كه در برزخيّت ثانى الوهى واقعند ، در اصل سابق بود و نقط حقايق ايشان از دايرهء من كه محيط است از وجهى و مركز است از وجهى ، منتشى شده است و همه به من ثابت و دايرند گرد دايرهء حقيقت من ، يا واردند و آب خورنده از مشرب و شريعت حقيقت اين جمعيّت حقيقى من و شرايع ايشان ، أجزأ و تفاصيل جزئى شريعت كلى من است . اين أبيات همه زبان جمع محمدى است . < شعر > و إنّي و إن كنت ابن آدم صورة فلي منه معنى شاهد بابوّتي [2] < / شعر > و من اگر چند از روى صورت ، فرزند و جزو آدم [3] بودم - عليه السلام - ليكن
[1] . حجّوا : غلبوا بالحجّة و البرهان . الملحد : العادل عن الحق ، الحد عن الدين : مال و عدل عنه . [2] بأبوتى : اى بأوتى لآدم ، باعتبار وجوده الجمعى الإلهي المتحقق باسم الأعظم . [3] يعنى : اين تعيّن جزئى من از روى ضرورت توالد و تناسل و حصول كثرت فردى از ناحيهء ماده و استعداد ، از آدم ابو البشر متولد است ، ليكن معنى حقيقت انسانى در آدم كه نقطهء تمامى كمالى او همين تعيّن است ، شاهدى فصيح و گوياست بر ثبوت ابوّت آن تعيّن . و قيل نظما : < شعر > من به ظاهر گر چه ز آدم زاده ام ليك معنا جدّ جدّ افتاده ام < / شعر >
657
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 657