نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 551
إسم الكتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 773)
من كه باطن اوست ، به آن ذكر اسم من اصغا مىكند مرا به واسطهء سير من در تنوّعات ظهور حقيقت خودم ، بزرگ و بلند مىگرداند و خود را بزرگ مىكند نيز به آن واسطه [1] . < شعر > و عانقتني لا بالتزام جوارحي الجوانح لكنّي اعتنقت هويّتي [1] < / شعر > و معانقه كردم هستى خودم را نه به طريق در برگرفتن جوارحم ، أعنى دستهام مر استخوانهاى پهلوى خودم را ، چنان كه در آن وقت حيرت و غفلت به جهت غلبهء جلال جمال ، به آن طريق خود را در بر مىگرفتم و ليكن اكنون ، مر عين و كنه آن حقيقت جمع وحدت خودم را كه باطن همه بواطن است ، به ظاهر و نفس خودم در بر گرفتم و به هويّت خود پيوستم ، و به كلَّى از حكم غير و غيريّت و غفلت و حيرت ، باز رستم ، و لله المنّة . < شعر > و اوجدتني روحي و روح تنفّسي يعطَّر أنفاس العبير المفتّت < / شعر > و بيابانيدم و ببوانيدم - ببويانيدم - خ ل - مر اين صورت عنصرى اجمالى خودم را بوى خوش خودم ، در اين حالى كه جان نفس زدن من خوش بوى مىكند انفاس عنبر و عبير و مشك و زعفران سوده را . يقال : أوجده الله مطلوبه ، اى أظفره به . و الرّوح الطيب و الراحة ، و نسيم الريح ايضا . يعنى : چون عالم به جميع اجزائه ، صورت تفصيلى اين حقيقت جمعيت ذات من است ، و اين صورت عنصرى تخطيطى ، صورت اجمالى آن حقيقت ، و دايما از باطن اين حضرت جمعى كمالى به جهت بقا و ثبات اين صورت تفصيلى من كه عالم است ، فيض و مدد وجودى متواتر مىبايد كه برسد ، كه اگر لحظه اى مدد انقطاع پذيرد ، حكم عدميّت امكانش غالب شود و تركيبش را فانى و متلاشى
[1] جوارحى : اعضائى . الجوانح : الضّلوع و هي مفعول به للجوارح . هويّتى : حقيقتى المطلقة المشتملة على الحقائق ، اشتمال النّواة على الشجرة في الغيب المطلق . [1] و خود را نيز بزرگ مىكند به واسطهء آن - م .
551
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 551