نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 541
إسم الكتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 773)
بمعنى الحيرة ، و فيه قد حذف المضاف ، و هو الكون ، و أقيم المضاف اليه مقامه ، و هذا الكون المضاف مبتدأ ، و من ملح الوجد ، خبره مقدّم عليه . و از نوادر اين وجد و تجلَّى جلال جمالى مذكور كه حيران كننده [1] مىبود در عشق واله و بىخبر كننده مر عقل و فهم مرا ، آن بود كه أسير كردن ربودن هيبت آن تجلَّى مر فهم مرا ، يعنى غلبهء حالت حيرت بر فهم من به عينه همچون حالت غفلت مغفّلان مشهور مىبود ، چنان كه در امثال حكايات ايشان مسطور است كه يكى از مغفّلان بر سر شاخ درختى نشسته بود ، و بن اين شاخ را مىبريد از خود بىخبر و ديگرى ، پنج سر اسب داشت ، بر يكى نشسته بود و چهار ديگر را مىشمرد و از مركوب خود غافل و بىخبر پنجم را مىطلبيد ، و ديگرى خود را به دستار قصب و كمرى از ريسمان كنب نشان كرده بود ، و خفته و عيّاران كمر و دستارش را برده ، او ناگاه از خواب درآمد يكى را ديد كه چنان دستار و كمر داشت ، در پى او روان شد و خود را او پنداشت ، تا به در خانهء او رسيد ، و با او در خانهء او مىرفت ، گفتش : كجا مىروى و در خانهء من چه مىكنى ؟ گفتش : تو نيز چه مىكنى ؟ گفت خانهء من است ، گفت : اگر اين خانه از آن تو است ، پس از آن من باشد ، زيرا كه به نشانى كه من خود را كردهام ، تو منى و اگر چنان كه تو من ، نيستى ، پس من كجايم و كيستم ، و نشان من با تو چه مىكند ؟ پس اين حال من در اين وجد و حيرت ، و أسير كردن حقيقت آن حيرت و وجد مر فهم و هوش مرا ، و بىخبرى من در آن حال از خودى خودم ، راست هم چون غفلت اين مغفّلان مذكور مىبود ، و اين حال از نوادر احوال است ، پس در اين أبيات تحقيق آن تشبيه مىكند ، و آن غفلت را بيان مىفرمايد . < شعر > أسائلها عنّي إذا ما لقيتها و من حيث أهدت لي هداي أضلَّت < / شعر > اثر آن حيرت و غفلت من آن بودى كه هر گاه حضرت معشوق را مىديدم ،