نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 538
أن يقضى إليك وحيه ، بوساطة جبرئيل - عليه السلام - فانّ مرتبة رسالتك يقتضي أخذك بوساطته ، و قل : رب زدني علما ، بحقيقة القرآن من حضرة الجمع بلا واسطة و بتفاصيله و أحكامه الشّرعيّة بالواسطة . پس مىگويد : كه آن ترس و شدت كه از تجلَّى قرآنى به وساطت صورتى روحانى مىبينم ، از مقام جلال است ، و آن انس و راحت كه در آن وقت از شهود ذات مىيابم بىواسطه ، از مقام جمال در جلال ، و اين حال عجبترين چيزهاست در حضرت معشوق كه از عين ذات او انس مىيابم ، و از اثرى از او خوف بر من مستولى مىشود ، و سبب آن است كه ذات را با همه چيز مناسبت ثابت است ، از آن وجه كه همه تنوّعات ظهور اويند ، لا جرم چيزى كه از او ادراك مىافتد - بما يناسبه - مىباشد ، پس موجب انس و راحت مىگردد ، اما روحانيّت را با طبيعت چون مباينت ثابت است ، لا جرم ظهور او بر طبيعت - بما يباينها - موجب ترس و خوف و شدت مىشود . اكنون أبيات آينده ، بيان ظهور حكم جلال است در جمال . < شعر > و قد اشهدتني حسنها فشدهت عن حجاي و لم أثبت حلاى لدهشتي [1] < / شعر > شده الرجل فهو مشدوه : اى دهش ، و هو من المقلوب ، و قال ابو زيد : شده على ما لم يسمّ فاعله ، بمعنى : شغل لا غير . و اثبت : اي احقّق ، و حلاى من الجلية ، و هي الصفة . و الحجا : العقل ، و هاهنا بمعنى الضبط و الفهم . و به حقيقت چون حضرت معشوق به من نمود جمال پر كمال خودش را ، پس از غايت هيبت شدت ظهور و قوّت نور آن جمال ، از فهم و ضبط و ادراك او مشغول گشتم و در او بىهوش و حيران بماندم ، پس از غايت شكوه و عظمت آن شدت ظهور و غلبهء نور او ، از هيچ صفتى از صفات خودم كه در مقام بقا به من مضاف شده بود ، از فهم و شهود و ادراك و نظر و غير آن ، هيچ خبرم نماند
[1] اثبت ، من اثبت الشيء : عرفه حق المعرفة . شدهت : دهشت .
538
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 538