نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 440
و نفس من هرگز جزع نكند ، و صبور باشد به تلف كردن تو كه معشوقى مر او را در حال عشق و حزن او و اگر از او ناگاه جزعى ظاهر شود در آن جزع به غير من منتسب و مقتدى باشد . يعنى : مقتضاى حال نفس من كه به كلَّيّت متحقّق است آن است كه در رضا و سخط تابع حضرت معشوق باشد و به هر چيزى راضى باشد راضى شود ، پس اگر اين نفس من حيث بعض جزئيّاتها وقتى قلَّت به صبرى نمايد ، آن از احكام جزئيّت و ما به الممايزت باشد بينها و بين كلَّيتها ، نه از احكام كلَّيت او . پس در جزع به غير من كه نفسى جزئى و حكم جزئى است ، اقتدا كرده باشد ، نه به من كه كلَّم . < شعر > و في كلّ حيّ كلّ حيّ كميّت بها عنده قتل الهوى خير ميته [1] < / شعر > و در هر قبيله اى كه بينى از أجناس و انواع عالم و بنى آدم ، هر زنده اى كه او را ديده است ، به عشق او مفتون شده است و دو حكم تصرّف و زير فرمان عشق او چون مرده اى محكوم و زبون گشته و به مرگ در آن تن در داده ، چنان كه به نزد او كشتن عشق بهترين مردنى است . و اگر كسى اعتراضى كند كه اگر گفتى كه كشتن عشق بهترين حياتى است ، تقرير عالىتر بودى ؟ از آن دو جواب گوييم : يكى ، آن كه حكايت اهل حال اهل قبيله و فرقهء عاشقان مىكند ، و ديگر عشّاق شاهد كه هنوز در پايهء نازل باشند و از آن مقام نازل سخن گويند و دوم آن است ، چون تقرير فنا و تحقّق به مراتب آن مىكند ، خبر ميته گفتن در اين معرض مناسبتر باشد .
< شعر > سرو بالاى كمان ابرو اگر تيرى زند عاشق آن است كه در ديده كشد پيكان را < / شعر > قوله و نفسى . . . لم تجرع : لم تحزن و لم تخف . الأسى : الحزن . تأسّت : تعزّت . [1] . قوله : خير ميتة ، في بعض النسخ : خير موته . الحىّ الأول : القبيلة ، او احد احياء مدينة من المدن الحي الثاني : من الحيات .
440
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 440