نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 414
و فانى بود ، و اين غيبت از قوا و مدارك جسمانى را مستى مقام جمع گويند ، و هشيارى از اين مستى آن است كه در عين اين مقام جمع همهء قوا بر كار باشند تا هر چه ديگر اوليا به دل مىديدند ، صاحب اين هشيارى به چشم و گوش و ديگر قوا همه ادراك كند و دلش با چشم و گوش و ديگر قواش ، متّحد شود و اين مخصوص بود به محمد - صلَّى الله عليه و سلَّم - كه او را گفتند * ( ما زاغَ الْبَصَرُ وَما طَغى لَقَدْ رَأى من آياتِ رَبِّه الْكُبْرى ) * [1] پس چون ناظم ، ترجمان مقام ايشان است - صلَّى الله عليه - و از او به حسن متابعت دعوى يافت ، اثرى حقيقى مىكند ، لا جرم گفت به زبان ايشان - صلَّى الله عليه و سلَّم - كه من از ميان ديگر اوليا و انبيا اين مقام هشيارى حقيقى را جمع كردم و بدان متحقق شدم . < شعر > فسمعي كليميّ و قلبي منبّأ بأحمد رؤيا مقلة أحمديّة [2] < / شعر > پس گوش من در سماع بى واسطه در عين مقام جمع از كليم اثرى دارد و دلم اخبار كرده شده است از ستوده ترين ديدنى كه به چشمخانهء احمدى - صلَّى الله عليه - مضاف بود ، يعنى دلم از مقام محمدى و اتّحاد دلش با چشمش كه بهترين إدراكات چشم است و از غلط و زيغ محفوظ ، قوله تعالى : * ( ما زاغَ الْبَصَرُ وَما طَغى ) * [3] آگاهيى دارد ، و كيفيّت آن اتحاد را به حقيقت مىداند و از اين جهت ترجمانى او مىكند ، پس صحو مقام جمع مر است به حكم ترجمانى . < شعر > و روحي للأرواح روح و كلّ ما ترى حسنا في الكون من فيض طينتي < / شعر > و جان من كه به حكم اخبار « و الذي نفس محمّد بيده » عين قلم أعلى است ، و او أعنى قلم أعلى ، جان جانها و حقيقت و باطن همه روانهاست ، پس جان من ، جان همهء جانها آمد از اين جهت و هر چه مىبينى كه نيكو
[1] النجم ( 53 ) آيهء 17 و 18 . [2] كليمي : نسبة الى موسى كليم اللَّه و لذا يسمّون اتباعه - عليه السلام - كليميا . و الكليم : الذي يكلَّمك . [3] النجم ( 53 ) آيهء 17 .
414
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 414