نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 383
و گاهى يكى از آن مظاهر نام كرده و خوانده شد « عزّه » كه به نزد « كثيّر » عزيز و گرامى بود ، و حضرت معشوق عزيزتر است و بلندتر و بزرگوارتر از آن كه خوبى حقيقى او به خوبى اين مظاهر ماند ، يا به اين مظاهر مقيّد شود . < شعر > و لسن سواها لا و لا كنّ غيرها و ما ان لها في حسنها من شريكة < / شعر > و نيستند اين مظاهر حسن و معشوقى كه اين زمان هستند جز حضرت معشوق حقيقى ، و نه نيز آن مظاهر كه بودند پيش از اين غير او بودند ، كه چيزى از اينها اگر غير بودندى ، گمان افتادى كه حضرت معشوق را در حسن شريكي و همتايى هست و آن حضرت را در حسن هيچ شريك و همتا نيست ، چه حسن يكى است و آن جز حضرت او را نيست ، و اين همه فروع و جزئيّات و اشعّهء اويند . < شعر > كذاك بحكم الاتّحاد بحسنها كما لي بدت في غيرها و تزيّت < / شعر > الباء في قوله : بحسنها ، متعلق ببدت . پس مىگويد : همچنين به حكم يگانگى و يگانه شدن من با حضرت معشوق ، چنان كه او به حسن خودش بر من پيدا شد در هيأتي و صورتى ، بعضى آن را غير مىخوانند و بدان هيأت برآمد و بدان متلبّس گشت . < شعر > بدوت لها في كلّ صب متيّم بأيّ بديع حسنه بأيّة [1] < / شعر > من نيز بروى پيدا شدم در صورت هر عاشقى سرگشته به هر معشوقى كامل الحسن و بديع الجمال ، از مردان و از زنان . تقدير هذين البيتين و حاصله ، انّ المجموع جملة فعليّة ، أولها في التقدير : بدوت لها و قوله : كمالى بدت ، صفة لمصدر بدوت ، و ما في كما مصدريّة ، أي بدوت لها بدوا ، كبدوها لي في غيرها ، و كذاك بحكم الاتّحاد متعلق ايضا بقوله : بدوت ، و ذاك إشارة إلى معنى البيت الذي قبله ، و هو قوله : و لسن سواها ، و هو معنى الاتحاد . يعنى : چون منشأ جملهء تعيّنات و اضافات وجودى اين حضرت جمعيّت است
[1] المتيم : الذي استعبده الهوى . و قوله : بأيّة : اكتفاه ، و المراد بديع حسنها .
383
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 383