نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 382
و چنانكه عطَّار گويد : < شعر > به خود مىبازد از خود عشق با خود خيال آب و گل در ره بهانه است < / شعر > < شعر > و ما برحت تبدو و تخفى لعلَّة على حسب الأوقات في كلّ حقبة [1] < / شعر > و حضرت معشوق از زمان آدم دايما خالى نمىبود از آن كه به صورت عاشقى و معشوقى گاهى پيدا مىشد و گاهى پنهان مىگشت ، برحسب اقتضاى اوقات و ازمان در هر مدتى . يعنى : هر صورتى انسانى را شايستگى حمل امانت عشق و ظهور حكم عاشقى و معشوقى ، [2] در او نمىتوانست ، الا آن كه به حسب غلبهء حكم ارادت در طوالع و أدوار فلكى ، هر مدتى أدوار زمانى ، اقتضاى تكوّن صورتى انسانى مىكرد كه حامل امانت محبت تواند شد ، پس از جهت اين علَّت حضرت معشوقى گاهى كه زمان اقتضاى ظهور چنين صورتى مىكرد ، او به صورت عاشقى و معشوقى پيدا مىشد و مقصود حاصل مىآمد و وقتى كه آن اقتضا نمىبود ، از آن ظهور به صورت عاشقى و معشوقى پنهان مىشد . < شعر > و تظهر للعشّاق في كلّ مظهر من اللَّبس في أشكال حسن بديعة < / شعر > و در وقت اقتضاى پيدايى ، حضرت معشوق ظاهر مىشد بر عاشقان در هر صورتى و مظهرى انسانى از عالم پوشش ، اعنى حسن در هيأتهاى خوبى و زيبايى و معشوقى نو بيرون آورده و خوش آينده . < شعر > ففي مرّة « لبني » و اخرى « بثينة » « و آونة » تدعى « بعزّة » عزّت [1] < / شعر > پس آن مظهر حسن و معشوقى حضرت معشوق ، بارى « لبني » بود كه به حسن و معشوقى بر « قيس » ظاهر شد و بارى ديگرى بثينه بود كه بر جميلش جلوه كرد ،
[1] « لبني » صاحبة « قيس بن ذريح » ، و « بثينة » صاحبة « جميل العذري » ، « عزّة » صاحبة « كثيّر » ، و الثلاثة من شعراء صدر الإسلام . عزّت : صارت عزيزة ، مكرمة ، نادرة . [1] الحقبة : المدّة من الدهر . [2] « در او نمىتوانست . . . » : نمىتوانست بود - م .
382
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 382