نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 373
پس چون بزدودم و پاك و صافى كردم ، و غبار و زنگار حجاب آن بقيّتى را از صفات خودم كه موجب اين ظنّ و پندار بود ، از آيينهء دل و هستى خودم ، حينئذ خودم را برخودم جلوه كردم و بر خودم پيدا شدم در آن حال كه از آن بى خبريهايى كه گفتم هشيار شده بودم ، و از من چشم ظاهر من ، به مشاهدهء حقيقت هستى مطلق كه عين العيون است ، روشن گشته . يعنى : به واسطهء اين فناى دوم و استهلاك هر بقيّتى كه موجب جزئيّت و حجابيّت بودى ، ظاهرم با باطنم متّحد شدند و چون هر حكم [1] قيد و جزئيّتى كه بود به كلَّى مرتفع گشت ، لا جرم چشم ظاهر از من كه بعضى از قواى ظاهر من بود ، اكنون به مشاهدهء حقيقت و باطن من ، كه اصل همهء قوا و صفات و تعيّنات است ، روشن شده است ، تا به اين جزئى ، مر آن كلَّى را ادراك مىكنم ، پس حينئذ به نسبت با من و إدراكات من ، ظاهر و باطن و قيد و اطلاق و مقيّد و مطلق يك حقيقت بيش نيست ، و در هر مقيّدى مطلق را به إطلاقه سارى و ظاهر مىبينم ، و ظاهر و مقيّد را مظهر و آيينهء باطن و مطلق مىيابم . < شعر > و من فاقتي سكرا غنيت افاقة لدى فرقي الثاني فجمعي كوحدتي [2] < / شعر > و از احتياجى كه آن گاه داشتم ، از براى مستى حجابيّت به عدم حضور با خود و به نفى جمله قيود و صفات و اضافات ، كه تا آن عدم حضور با خودى خود و نفى قيود نمىبود ، به حضرت حقيقت و اطلاق البتّة راه نمىيافتم . اكنون به كلَّى
[1] . في بعض النسخ : و چون به هر حكم قيد و جزئيّتى كه بود . . . . [2] فاقتي : فقرى . إفاقة : صحوا يريد انه صحا كمال الصّحو من سكره ، و أراد بالفرق الثاني : شهود قيام الخلق و رؤية الوحدة في الكثرة و الكثرة في الوحدة ، من غير احتجاب أحدهما عن الآخر . و اما الفرق الأول و هو الاحتجاب بالخلق عن الحق و بقاء رسوم الخلقية بحالها . و از احتياجى كه آن گاه . . . و نفى جمله . . . م .
373
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 373