نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 365
پس اگر عقل تو كه مسترشدى ، جايز نشمرد ديدن دو را ، كه يكى باشد و ساكن و ثابت نشوى به آن ، از جهت دورى تو از به جاى آوردن شرايط فكر و حكم كردن به صحّت و فساد آن و از درنگ كردن نيز در حكم به جواز و عدم جواز . < شعر > سأجلو اشارات عليك خفيّة بها كعبارات لديك جليّة < / شعر > هم اكنون جلوه مىدهم بر تو اشارتهاى پوشيده را به آن رؤيت كه آن اشارات همچون [1] عبارات و بيانهاى ظاهر به نزد تو . < شعر > و أعرب عنها مغربا حيث لات حين لبس بتبياني سماع و رؤية < / شعر > و بيان كنم روشن و ظاهر از آن رؤيت ، بيانى در عجب افكننده ، تا آن جا كه نباشد يا نبينم آن گاه هيچ پوششى در آن باب ، و آن افصاح كه كنم به دو بيان باشد : يكى سماع و نقل ، چنان كه ظهور حديث جبرئيل در صورت دحيهء كلبى . و دوم رؤيت مثالى در حس ، چنان كه در اين أبيات آينده خواهم گفت . قوله : « و لات حين » حرف - لا - فيها ، هي النافية للجنس ، زيدت عليها التاء كما في ثمّت و ربّت . و خصّت بها بنفي الأحيان ، و حين لبس منصوب بحرف النفي . فكأنّه قال : و لا حين ليس لك . او انّما نصب - حين - بفعل مضمر ، أي : و لا أرى حين ليس ، و هذا رأى الأخفش . و الاعراب : الإفصاح . و الاغراب بالغين المنقوطة : الإتيان بالأمر الغريب . يعنى : به اين مثال كه مىگويم ، در اين أبيات آينده بيان و تحقيق اين مسأله بكنم بيانى غريب در عجب افكننده . < شعر > و اثبت بالبرهان قولي ضاربا مثال محق و الحقيقة عمدتي < / شعر >
[1] . و هم اكنون جلوه خواهم دادن بر تو مخدرات اشاراتى كه بدان رويّه واقع است و آن را اثبات مىكند و بر تو پوشيده و مخفى مانده است ، تا همچنان گردد آن اشارات خفيّه كه عبارات جليه نزد تو .
365
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 365