نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 364
پس اگر حضرت او خوانده شود به دعائى و سؤالى ، من باشم اجابت كننده و اگر من بانگ كرده شوم در حاجتى و دفع بليّتى ، حضرت او باشد جواب دهنده و لبّيك كننده به قضاى آن حاجت و دفع آن بليّت . < شعر > و إن نطقت كنت المناجي كذاك إن قصصت حديثا انّما هي قصّت < / شعر > و اگر او سخنى گويد ، آن راز گوينده من بوده باشم و اگر من قصّه خوانم ، او باشد كه حكايت و قصّه عرضه كرده باشد . < شعر > فقد رفعت تاء المخاطب بيننا و في رفعها عن فرقة الفرق رفعتي [1] < / شعر > پس به درستى مرفوع شد تاء مخاطبه ميان ما ، تا اگر كسى گويد : كنت . آن كنت و در رفع اين تاء خطاب از آن اهل و جماعت كه به تفرقه و دوئى گرفتارند ، بلند شدم و آزاد آمدم . در اين بيت صنعت ايهام به كار برده است در آن چه گفت : رفعت ، تاء المخاطب . يك معنى آن است كه مرتفع و ناچيز شد تاء مخاطب ميان ما ، تا در حكايت ما اصلا آن حرف به كار بردن درست نباشد . و ديگر آن كه آن حرف تا كه ضمير است و فتح و نصب او بر مخاطبه دلالت مىكند . و ضمّ و رفع او بر نفس متكلَّم ، اكنون آن حرف تا در ميان سخن ما به كلَّى جز به رفع و ضمّ به كار بردن جايز نماند . < شعر > فإن لم يجوّز رؤية اثنين واحدا حجاك و لم يثبت لبعد تثبّت [2] < / شعر >
[1] ناچار - تاء - تفرقه از بين ما ، برداشته شود و ميم جمعيّت طرفين نسبت را چنان احاطه نموده كه در عين آن رفع ، نصب رايات رتبهء من شد از ميان طائفه اى كه به فرق جزم كردهاند و از حديث اتحاد و وصل و در نتيجه از سرّ توحيد غفلت دارند و از مرتبهء جمعيّت بى اطلاعند . و نعم ما قال العارف الكامل : < شعر > « پيام اهل دل است اين خبر كه سعدى داد نه هر كه گوش كند ، معنى سخن داند » . < / شعر > [2] يعنى عقل تو كه عقل جزئى است و محكوم به احكام و هم و خيال ( لذا از درك حاقّ أشياء عاجز است و اين عقل جزئى شهربند محروسهء طبيعت و محبوس مطمورهء كون و مغلوب احكام موروثهء آباء و امّهات ) اگر جائز نداند ، اتحاد بين فرع و اصل و ظل و ذى ظل را ، از اين باب است كه در نشأت وجود تو ، نمود بر بود غلبه دارد و تو ساكن نشوى و آرامش نيابى از اين اضطراب تشويش انتساب به جهت بعدى بعيد كه بين مقتضاى نشأت اوست و تو .
364
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 364