نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 358
و نموده شدم غيب و باطن خودم چون حضرت معشوق پيدا شد ، پس خويشتنم را يافتم آن جا ، اعنى در حضرت غيب ذات معشوق به واسطهء پيدايى خلوت خودم ، اعنى باطن ماهيّتم كه من عين حضرت معشوق بودم . يعنى : باطن وجود كه حضرت غيب ذات است ، و عين او مشتمل بر شئون و احوال او در حضرت علم از پس پردهء حقايق معلومات پنهان است ، چنان كه هر معلومى صورت و پردهء شأنى از شئون است ، و آن شأن غيب و باطن آن حقيقت معلوم ، و از او وجود علمى و شهود عبارت كنند . و مراد از آن كه گويند هر ماهيّتى در حضرت علم و غيب حق وجود علمى دارد ، اين باطن وجود است كه به حضرت و احديّت كه مثبت كثرت نسبى و اعتبارات است تعلق دارد ، چه در آن حضرت وجود عين علم است و علم عين ذات و باز ظاهر وجود كه هم عين ذات است ، و حضرت شهادت او به واسطهء عموم و شمولش مرتبهء أرواح و مثال و حس را و جملهء أرواح و صور روحانى و مثالى و حسّى تعيّنات نور و تنوّعات ظهور اويند ، چنان كه گفته شد و او را وجود عينى گويند ، و نسبت او به حضرت احديّت كه مسقط اعتبار است تمامتر است ، او نيز هم در پردهء نسب و اضافات و اسما و صفات كه مستلزم اضافت وجودند ، به هر معلومى ممكن هم پنهان است و آن اسما و صفات و تعينات و نسب و اضافات حجب كمال ظهور اويند ، باطلاقه و نزاهة وحدته . پس چون به واسطهء سلوك و رياضت ، آن جملهء قيود صفات و اضافات كه
358
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 358