responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني    جلد : 1  صفحه : 357


يعنى چون به واسطهء فناى همگى اوصاف و احكام اضافات و صور انحرافات از نفس من ، حقيقت دل و حكم برزخيّت و قابليّت او پيدا آمد ، و به حكم « و وسعني قلب عبدي » آن سرّ وجودى كه وحدت و هويّت « وَهُوَ مَعَكُمْ » [1] به وى مضاف است و وى عين ذات است ، در اين دل تجلى كرد و اوصاف اصلى نفس چون سمع و بصر و مثلهما ، كه از جهت ظهور او فانى و ناپيدا شده بودند ، به آن تجلى خلعت نو وجود « كنت سمعه و بصره . . . » يافتند ، پس در اين حال حقيقت وجود را كه انبساط او عام و شامل است ، بر چشم من كه به كحل الجواهر « كنت بصره » روشن بود ، جلوه داد ، تا من خود را به واسطهء سلب جمله اضافات و فناى همگى صفات ، عين اين وجود واحد مطلق منبسط ديدم . پس هر چه به واسطهء نظر مدرك من مىشد ، چون از وجود حظَّى داشت ، خود را عين آن چيز ديدم ، و به آن ديدن خويشتنم معشوقم را در آن مدرك منظور عين ذات خودم و عين آن چيز مشاهده كردم و جملهء موجودات را تنوّعات ظهور آن يك ذات يافتم كه عين وجود ظاهر است .
اين ذكر مبدأ اتحاد است كه بيانش موعود بود ، و امّا ذكر وسط و انتهاش در اين دو سه بيت آينده مىگويد :
< شعر > و أشهدت غيبي إذ بدت فوجدتني هنالك ايّاها بجلوة خلوتي [1] < / شعر >



[1] أشهدت : جعلت اشهد ، احضر . وجدتني : وجدت نفسى الجلوة ، من جلوة العروس : عرضها على زوجها . خلوتى : اعتزالى الخلق ، چون باطن عاشق و غيب ذات هويت او عين ظهور معشوق است ، چون از جلوه و تجلى و ظهور و اظهار معشوق ، عشق و عاشق پديد آمد و چون معشوق پردهء حجب ظلمانى و نورانى كه در تطور أطوار كسب نموده ، از پيش بردارد و بر ديدهء شهود عاشق جلوه كند ، او در آن جا خود را همه معشوق يابد - آن جا چو رسيدم من ، آن جا همه او ديدم - و اين نتيجه تجلى به اسم ظاهر است ، در مقام سير عبد در اسماى ظاهر ، چه سالك در اين مقام از اسمى به اسم ديگر سير نمايد و خاصيت هر اسمى حاجب و ستر شهود اوست از خواص اسماى ديگر ، مگر آن كه سالك از مقام تلوين خلاصى يابد و به مقام تمكين برسد كه عبارت است از تحقق به جمعيّت اسم كلى ظاهر به هر حال در مقام تجلى معشوق به اسم ظاهر جلوت عين خلوت مىباشد . < شعر > « چون وصل در نگنجد هجران چه كار دارد » . < / شعر > جهت تفصيل اين بحث رجوع شود به مقدمهء نگارنده بر اين شرح و مقدمه شارح علامه و نيز رجوع شود به مقدمه شارح محقق به شرح عربى اين قصيده « منتهى المدارك » و مقدمهء حقير بر تمهيد القواعد ابن تركه . سيد جلال آشتيانى ، عفى الله عن جرائمه بحق محمد و آله صلوات الله عليه و عليهم - ليلة 19 شهر صفر الخير 1396 من الهجرة النبويّة .
[1] الحديد ( 57 ) آيهء 4 .

357

نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني    جلد : 1  صفحه : 357
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست