نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 356
و اينك پيدا مىكنم در يگانه شدن خودم با معشوقم ابتداء مقام اتّحاد را و خبر مىكنم از انتهاى خودم در آن مقام ، در حال تواضع و تنزّل از آن كمال رفعت درجهء خودم به نزد معشوق . يعنى : چون من به مقام اتحاد و مبادى و غايات آن متحقق شدهام ، به اين سبب درجه و مقام من بلندتر از آن است كه با محجوبان به ذكر مبادى و اخبار از آن مشغول شوم ، مگر كه به اذنى خاص از آن غايت رفعت كمال يگانگى به معشوق به مرتبهء پوشش در لباس صفات بشريّت از بهر ارشاد كه مقام تواضع و تنزّل است به حكم مطابقت و موافقت « ينزل الله كل ليلة إلى السّماء الدنيا » رجوع كنم و فرود آيم ، و از جهت مزيد داعيه و قوت و شدت انبعاث طالبان مسترشد ، ابتدا و انتهاى خود را در اتحاد بيان كنم ، اكنون در اين بيت آينده از ذكر مبدأ اين مقام كه به تجلَّى اسم ظاهر مخصوص است آغاز كرد و گفت : < شعر > جلت في تجلَّيها الوجود لناظري ففي كلّ مرئيّ أراها برؤيتى [1] < / شعر > پيدا كرد حضرت معشوق مر وجود مطلق ظاهر را بر ديدهء ظاهر من در وقت پيدا كردن حضرت معشوق مر خودش را ، پس در هر ديدنى اى مىبينمش به ديدن خودم مر خودم را . قوله : « برؤيتي . . . » اضافة الرؤية إلى الضمير ، اضافة المصدر إلى المفعول .
[1] . < شعر > و كيف يصبح عنه الطرف محتجبا و حسنها في جميع الخلق تبياني < / شعر > چون حق به اسم ظاهر در قلب عبد تجلى نمود ، عبد سالك در اين مقام از تجلى حق به اين اسم مشاهده نمايد ظهور حق را در جميع مرائى وجود و شهود نمايد كه معشوق كل خود را در جميع ذرات وجود مشاهده نمايد و چون مجلاى اين ظهور و اظهار ديدهء قلب عاشق است هر آينه به ديده او هم ديده شود كما قيل نظما : < شعر > كه اول چو به خود نمود خود را انسان شد و نام خود بشر كرد . < / شعر >
356
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 356