نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 352
و شربهاى خفى و آفات پنهانش زايل شد ، و به جمعيّت و كليّت خود و اصل گشت ، و از بند قيود و كلفتها آزادى يافت ، تا هر طاعتى و عبادتى كه پيش از اين به حكم تكليف مىكرد ، اكنون بر مقتضاى امر محبوب بالطبع و الذات از او صادر مىشود ، بر مثال نفس كه از متنفّس بالطبع و الذات صادر مىباشد ، بى هيچ كلفت و مشقتى . قوله : « دونها » أي : قبيل تمام تهذيبها و بلوغها درجة الاطمينان ، حذف المضاف و أقيم المضاف اليه مقامه ، و دون هاهنا نقيض فوق ، و معناه القصور عن البلوغ إلى الغاية . < شعر > و كلّ مقام عن سلوك قطعته عبودية حقّقتها بعبودة < / شعر > و هر مقامى از مقامات كلى چون توبه و زهد ، و جزئى چون محاسبه و مراقبه كه از سر سلوك قطع آن مقام كرده بودم ، از بهر بندگى نمودن با مشقّت و كلفتى كه به آن همراه بود ، عين آن مقام را درست و تمام و محقق كردم به عبودت كه ملازمت طاعات و عبادات است بالذات و الطبع و حقوق هر مقامى را به طاعات و قربات ذاتى بى مشقّت و كلفتى تمام گزاردم و به غايات هر مقامى رسيدم ، و حقيقت هر يك را بما يحقّقه معلوم كردم . < شعر > و كنت بها صبّا فلمّا تركت ما أريد ارادتني لها و أحبّت [1] < / شعر > و پيش از اين من بر معشوق ، عاشق و شيفته بودم ، پس چون ترك كردم از بهر وى خواست خود را ، حينئذ او مرا خواست از جهت خودش و معشوق خودم گردانيد . يعنى : چون محبّت و ارادت من حكم « فأحببت أن أعرف » بود كه كمال اسمايى و تمام معرفت و پيدايى كه مقصود اول است بر آن مترتّب است ، ليكن به واسطهء تقيّد نفس من به حكم جزئيّت و بشريّت و احكام مراتب آن محبّت ،
[1] قوله : « و كنت بها . . . » في بعض النسخ : و صرت بها . . . .
352
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 352