نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 335
عين نفس رحمانى است به حكم مبدئيّت ، چنان كه در ديباچه تقرير و تحقيق آن رفته است . و روا باشد كه مرادش آن باشد كه كسى كه در قيدى عظيم گرفتار مىشود ، از غايت قبض و ضيق نفسش گرفته مىگردد و به انقطاع نزديك مىشود و چون آن قيود زوال مىپذيرد ، از آن ضيق خلاص مىيابد و نفسش باز بر مىآيد ، پس گوئيا عند زوال الضيق و القيد نفسى مىيابد . اكنون مىگويد كه : اگر نفس تو از اين قيود صفات و حظوظ و نسب و اضافات كه موجب تنگى و قرب او است ، به هلاكت خلاص يابد ، به واسطهء آن كه او و حظوظ او را فداى راه فنا كنى ، آن گاه نفسش باز آيد و آن نفس اصلى را باز يابد . < شعر > و اقبل إليها و انحها مفلسا فقد وصيت لنصحي إن قبلت وصيّتي [1] < / شعر > روى به معشوق آور و سوى او توجّه كن ، در حالى كه مفلس باشى و هيچ ملكى و چيزى به تو مضاف نباشد ، چه به درستى جمع كردم مر نصيحت خودم را در اين چه گفتم تو را كه مفلس توجه كن ، اگر وصيت من قبول كنى . يقال : وصيت الشيء بكذا إذا وصلته به ، و لمّا كان الوصل يتضمّن معنى الجمع ، عدّى هاهنا بحرف تعدية الجمع و هو اللام . يعنى : همگى وصيّت خود را جمع كردم در آن كه گفتم كه ، به كلَّى روى به وى آور و مفلس و بى ملك و يكتا به حضرت معشوق توجّه كن ، كه تا ما دام كه از اضافت صفتى يا ملكى به تو ، بلكه [2] از تويى تو مويى باقى است ، البته به وى راه نيابى ، پس اگر وصيّت من قبول مىكنى ، نظر از خود و هر چه به تو مضاف بود برگير ، و به يكبارگى مفلس و خالى [1] به حضرت وى توجّه كن ، تا به مقصود
[1] و قيل بالفارسية : دل أسير عشق شد اقبال وقت من نگر - جان فداى تيغ شد بخت بلند او ببين - به صفت افلاس قصد بارگاه حضرت معشوق نما كه « حمل الزاد اقبح كل شيء - إذا كان الوفود على الكريم » . [1] انحها : اقصدها . وصيت : صرت وقورا ، اى رزينا بعد خفّة . و في بعض النسخ : ان قبلت نصيحتى . [2] بل كه از توئى . . . في م ه : يا از توئى . . . .
335
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 335