نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 310
خلقت و ظهور صورت حسّى من بود . عالم أرواح را ، عالم امر از آن مىگويند ، كه هيچ واسطه و زمان و تخلَّف ميان قول و قائل « كُنْ » و ميان قبول و قابل « فَيَكُونُ » در آن عالم واقع نبود ، پس [1] چون غلبه حكم امر نافذ را بود آن جا ، او را به آن نام خواندند . پس مىگويد : كه چون به حكم * ( إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناه . . . ) * [2] به واسطهء سير عشقى حقيقى كه أردناه اثر آن سير است ، مرا در مرتبهء أرواح ، وجود بخشيدند ، عشق به كمال لطفه لتحقيق سيره در آن وجود سارى بود و بر او غالب ، لا جرم همين كه مرا در آن عالم تحقق و ثبوتى حاصل آمد ، خود را از عمق شيفته و حيران يافتم ، چه آن جا هيچ صفتى با وجود من همراه نبود كه ميان من و عشق حايل آمدى و از ظهور سلطنت عشق مانع شدى . پس پيش از آن كه به نشآت حسّى متلبّس شدمى و احكام مراتب و صفات و قيود آن گرد من در آمدندى و مرا از عشق و معشوق محجوب كردندى و به خود مشغول گردانيدندى ، من آن جا در آن عالم امر ، از شراب عشق مست خراب بودم ، و چون بر مراتب مرور كردم و از آن صفات و قيود بر من طارى شدند ، باز در مراتب و أطوار حسّى ، به طريق عود سير كردم ، و از آن جا چون به حكم عشق و سلطنت او با عالم خود رجوع آغاز كردم ، عشق هر صفتى كه آن جا در عالم امر و بالاتر ثابت و باقى نبود و در مرتبهء حسّ بر من طارى شده بود و ميان من و عشق حايل گشته ، همه را فانى و متلاشى كرد و خود را و مرا مفرد گردانيد ، و هذا معنى البيت الآتي . < شعر > فأفتى الهوى ما لم يكن ثم [3] باقيا هنا من صفات بيننا فاضمحلَّت < / شعر >
[1] الا له الخلق و الأمر . [2] النحل ( 16 ) آيهء 40 . [3] في نسخة الشارح العلامة : ثمّة .
310
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 310