responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني    جلد : 1  صفحه : 297


و شادمانى به غلبهء حكم وحدت و بساطت او بر دل من ، و مع ذلك نفس خودم را به حكم بقاى حكم بشريّت ، و رجوع به حال حجابيت * ( إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ ) * [1] كه از لوازم اين نشأت دنيوى است از توهّم آرزويى و طلب حظَّى از حظوظ حال بدايت مبرّا و منزّه نمىكنم ، هر چند از تمام و تحقيق آن آرزو محروم است و آن آرزو همچون حقيقت ادراك است به سمع و بصر و مثلهما ، و التذاذ به آن تا لا جرم در بعدش به چشم گوش مىبينم .
< شعر > يراها على بعد عن العين مسمعي بطيف ملام زائر حين يقظتي [2] < / شعر > گوش من مر حضرت معشوق را مىبيند بر دورى از چشم من ، أعنى در حالت حجابيّت كه دورى معنوى است به واسطهء آمدن خيال ملامت زيارت كنندهء من هنگام بيدارى حسّى .
يعنى : چون در وقت تجلَّى ظاهرى حضرت معشوق به چشم ظاهر من نزديك مىباشد ، چه به حكم « ما رأيت شيئا إلَّا و رأيت الله فيه » همه اشيا را چشم ظاهر من ، صفات و مظاهر تجلَّى مىبيند و گاه گاهى به ضرورت قيام نشأت ، حالت حجابيّت طارى مىشود و دورى از چشم حاصل مىآيد ، و عشق دايما ملازم است ، لا جرم باز در صورت احكام بدايت به حسب اين حالت حجابيّت سلسلهء شوق را مىجنباند و مرا در قلق و اضطراب طلب مىاندازد ، تا دوست و دشمن زبان به ملامت مىگشايند و مىگويند كه تو خود را به گزاف در عنا و رنج مدار كه تو را شايستگى وصل او البتّه نتواند بود ، و حال را از خود به درايى و بدو نتوانى رسيد ، پس اكنون هر گاه كه به واسطهء تقريع و ملامت ، نام حضرت معشوق مىبرند ، شمايل او را به آن ذكر پيش من مصوّر مىكنند ، يا خيال او آن دم حاضر مىشود و جان گوش من ، به ديدهء باطن او را مىبيند و هر چند معهود آن است كه



[1] الكهف ( 18 ) آيهء 110 .
[2] بطيف ملازم زائر . . . .

297

نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني    جلد : 1  صفحه : 297
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست