نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 290
و اما اگر قصد و توجّه مذكور به نفس رسد و حالتئذ ، صفتش امّاريّت بالسوء باشد در حال همرنگ آن صفت شود و به صورت طلب قضاى شهوتى و حظَّي و نهمتي حسّي نفساني سر برزند ، او را خاطر نفسانى گويند . و فرق ديگر ميان خاطر شيطانى و خاطر نفسانى آن است كه ، اگر شيطانى سربرزند به منع ممتنع شود و به طلب لذتى و شهوتى ديگر مشغول شود ، چه مقصود او اغواست و در آن همهء شهوات برابر است ، چون از درى ممنوع شود ، درى ديگر كوبد . اما نفسانى به منع ممتنع نگردد و به لجاج مشغول باشد ، چه مقصود نفس استيفاى لذت و قضاى شهوت است . و هر يك از اين خواطر سه گانه - أعني ملكي و نفساني و شيطاني - مانعند از تحقيق و ظهور حكم خاطر قلبى و رحمانى ، خصوصا خاطر وهمى و شيطانى كه در مداخلت أبواب معانى مدخلى تمام دارد تا هر معنيى كه از غيب به روح يا قلب يا نفس رسد ، و هم در آن مداخلت سازد و مشاركت طلبد . پس مىگويد : كه چون مرا فرزند دل از مشيمهء نفس متولَّد گشت و حضرت معشوق در او متجلَّى شد و به صورت خواطر رحمانى و قلبى به نفس و قواى اصلى او تنزل كردن گرفت ، اكنون چنان كه حضرت معشوق به اطلاق جماله ، براين خاطر قلبى من كه از قيدى خالى نيست ، ناگاه ظاهر مىشود پنهان از قوت وهمى كه مشاركت طلبد و به قيد زيادتش مقيّد كند و هيچ خاطرى ديگر ملكى و نفسانى نيز مانع ظهور و تنزّل آن خاطر قلبى نمىباشد ، آن خاطر همچنان با غلبهء اطلاق وحدت حضرت معشوق و جمال او بر وى ، به نفس من و قوا و صفات اصلى او تنزّل مىكند و چون اين صفات و قواى نفس مرا به سبب قيد احكام مزاجى ، قوّت و طاقت قبول و مقاومت سلطنت اطلاق آن حضرت نبود ، لا جرم از هيبت و عظمت كمال ظهور و جمال و نور او سر درپيش انداختم و به ادراك حقيقت مشاهدهء او نپرداختم . و اين اثر جلال جمال است و حكم آن رقيبى صفات اصلى نفس نيز ، كه هر يك نفس را و يك ديگر را از كمال عظمت و شدت
290
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 290