نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 283
وصل معشوق از او سر برزد و اين راز را با آن سرّ وجودى كه تمناش به وى متعلَّق است ، به حكم آن اندك مايه مناسبت به پنهانى در ميان نهاد ، و او را به اين راز مخصوص گردانيد ، چه غيرى خود آن جا در نمىگنجد ، پس سرّا نصب على الحال لبيان هيأت الفاعل و هو النفس . < شعر > فأشفقت من سير الحديث بسايرى فتعرب عن سرّي عبارة عبرتي [1] < / شعر > پس بترسيدم از رفتن اين حديث تمنّاى مذكور ، به باقى قوا و اعضاى من كه اين عشق به همه رسيده بود ، تا مبادا كه بيان كند از اين راز من ترجمه و گفتار آب چشم من . يقال أشفقت منه : أي حذرته ، فأشفقت عليه : أي رحمته . و الاعراب : الإفصاح . يعنى چون سرايت عشق و آن سرّ وجودى را عام و شامل ديدم ، ترسيدم از آن كه اثرى از اين راز به باقى قوا و اعضاى من سرايت كند و آتش شوق و حزن حرمان و سوداى وصل ، شعله ور شود ، پس آب ديده كه اثر آتش شوق و حزن است ، ظاهر شود و آن راز من آشكارا گردد . < شعر > يغالط بعضي عنه بعضي صيانة و ميني في اخفائه صدق لهجتي [2] < / شعر > در غلط مىاندازد از آن راز ، بعضى از قواى من مر بعضى را از جهت نگاه داشت آن سرّ را و دروغ من در پوشيده داشتن اين راز ، راستى زبان من است . المين : الكذب . و اللهجة : اللسان . يعنى هر چند نفس من خواست كه در حال غيبت از قوا و صفات خود ، اين راز تمنّى خود را پنهان با سرّ وجودى خود كه باطن او است ، در ميان نهد و سرّ وجودى نيز به مراعات حفظ السرّ قيام نمايد . اما چون عشق به حكم سرايت
[1] أشفقت : خفت . تعرب : تبين . [2] مين : الكذب ، و مينى : اى كذبي .
283
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 283