نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 268
يعنى اگر من در عشق بميرم ، مرا چرا خوش نيايد و چه چيز باشد آن كه از من پس از من گفته شود جز آن كه ، مگر گويند : فلانى از عشق بمرد و هلاك شد ، و كيست كه مرا به چنين گفتگويى پس از من دلالت كند ، و مرا به اين چنين دولتى و نيك ناميى كه از من بماند كه گويند از غايت عشق بمرد كه رساند و اين غايت جستجوى و نهايت مراد و همّت من است . < شعر > أجل اجلى ارضى انقضاه صبابة و لا وصل ان صحّت لحبّك نسبتي < / شعر > قوله : أجل انّما هو مثل : نعم ، الا انّ استعمال أجل في التصديق احسن ، و استعمال نعم في جواب الاستفهام أجود ، و الاجل : مدّة الشيء . يعنى آن چه گفتم كه من طالب آنم كه در راه طلب و عشق تو جان در بازم و مردن را در عشق تو دوست مىدارم ، نه دشمن ، همچنين است و من به اين مردن راضيم و اگرچه درجهء وصل تو عظيم بلند است و من به آن نتوانم رسيد ، اما بارى نسبت من به عشق تو درست شود ، و اين هم مرتبه اى سخت عالى است . < شعر > و ان لم أفز حقّا إليك بنسبة لعزّتها حسبي افتخارا بتهمة [1] < / شعر > و اگر نيز به طريق حقيقت و تحقيق بر انتساب به جناب عشق تو ظفر نيابم ، از جهت بلندى قدر و نايافت آن نسبت است ، چه ميان قديم و محدث و وجود و عدم و بلند و پست ، مباينت ثابت است ، و نسبت حقيقى بعيد بل ممتنع . اما در آن كه قيام محدث و بقاى او به وجود قديم و ابقاى او است - و قيام و ثبات اين عدم كه معلوم است به علم او - ، توهّم و تهمت ارتباطى هست ميان فرع و اصل و عالم و معلوم ، و اين ارتباط موهم است به ميل فرع به سوى لحوق به اصل . پس مرا اين تهمت و توهّم اندك ارتباط و ميلى ، موجب افتخار عظيم است و اين افتخار مرا پسنده و تمام است ، و سزا و جاى آن است كه من از جهت اين افتخار جان در بازم ، اگر چه مناسبت و انتساب حقيقى ميان ما متعذّر باشد .