نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 207
الازمة : الشدّة . و العيس : أصله الإبل البيض ، فخالط بياضها شيء من الشقرة و قد يطلق على الإبل مطلقا ، و المراد هاهنا الثاني ، و زمّت أي خطمت . و اضافة العيس إلى الأزمة على تقدير حذف المضاف ، و هو الوقت او الحالة ، و أضيفت إلى مضافه ، و هي الأزمة ، لملابسة بينهما . مىگويد : كه رنج و بلاى من و اندوه و عناى من تا به حدى است كه اگر چنان كه گوش آن راهبر كاروان بشنودى ناله كردن مرا از رنجها ، بيماريهايى كه به سبب ضعف و زارى و نزارى ، به تن من گزند و آسيب رسانيدند و فرسوده و ناچيزش گردانيدند ، هر آينه يادش دادى اين شدت اندوه من عيش حالت شدت و سختى عظيم كه نازل ديده باشد به آن بازماندگان از كاروان ( در - خ ) ميان بيابانى بىپايان ، قوت به كلى ساقط شده و تن به مرگ داده و دل بر فراق جان و جانان و احباب و اصحاب نهاده ، در آن زمان كه دليل كاروان بفرمايد تا اشتران را مهار بر سر كنند ، از جهت رحيل و آن اشتران به فغان در آيند و خلق در تكاپوى رحيل افتند و آن مسكينان فرو مانده از سر دردى هر چه تمامتر به نوحه و زارى درآيند و ناله و گريهء ايشان در همهء كاروانيان اثر كند . پس همچنين چون سلطان عشق قوى گشت و دليل جان و دل و سرّ و قواى ايشان شد و به مركز خود كه عالم وحدت است متوجّه گردانيد ، و نفس با قواى او كه از لا بدّى رجوع و إليه يرجع الأمر كلَّه شعور يافتهاند ، عزم موافقت و نيّت مرافقت كردهاند ، اما به حكم ضعف قوت قابليّت و عدم زاد استعداد ، قوت ساقط شده و در راه فرو مانده است ، لا جرم چون عشق بر مركب دل و سرّ سوار شد و روح و قواى روحانى را به تجرّدها زمام عزم صحيح بر سر فرمود كردن ، نفس عاجز فرو مانده در بيابان بىپايان [1] ، آه كنان ، به ناله و زارى مشغول مىشود ،