نام کتاب : شرح فصوص الحكم نویسنده : خواجه محمد پارسا جلد : 1 صفحه : 105
لفظى را از كلام الهى با هر شخصى به حسب استعداد وى [1] مفهومى ديگر باشد مغاير [2] آن مفهوم . ديگر كه « أَنْزَلَ من السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها » . و اين خاصيت كلام الهيست ، و به هر وضع كه بود ، و به هر زبان كه باشد ، مفهومات متعدد بود ، و اين نتيجه تجليات است در كلام بر صاحب فهم . * متن فإنّ للحقّ في كلّ خلق ظهورا خاصّا [3] : فهو الظَّاهر في كلّ مفهوم ، و هو الباطن عن كلّ فهم إلَّا عن فهم من قال : إنّ العالم صورته و هويّته و هو الاسم الظَّاهر ، كما أنّه بالمعنى روح ما ظهر ، فهو الباطن . * شرح يعنى مراد از مفهومات عموم و خصوص [4] مردم از كلام ، در هر زبانى كه باشد ، دلالت مىكند بر آن كه متكلَّم بدان [5] كلام حق است ، كه او متجلَّى است بر عباد به حسب استعداد . پس حق را در هر خلقى ظهورى خاص بود و آن ظهور تجلى وى باشد در هر مفهومى و چنانچه او را ظهورى هست ، بطونى و خفائى هم هست از هر فهمى . چرا كه هر فهمى ادراك ظهورات و تجليات وى نمىتواند كرد ، الَّا از يك فهم خاص ، و آن آنست كه [6] به وجدان و كشف بداند كه عالم [7] صورت حق است و مظهر هويّت او كه [8] چون اين صاحب فهم به اين وجه دانا شد ، حق را در جميع مظاهر ، ظاهر ، و [ در ] [9] جميع مشاهد شاهد [10] ديد ، اما دانستنى و شنودنى [11] به حسب تجلَّى اجمالى نه تفصيلى ، كه احاطت به تفصيل محال است . و عالم بأسره عبارت از اسم « الظاهر » حق است [12] . چنانچه حق من حيث الحقيقة روح عالم است كه
[1] د : او مفهومى . [2] د : مغاير مفهوم آن ديگر كه : [3] ع : « خاصا » ندارد . [4] د : خصوصا . [5] د : به آن كلام حقّست . [6] د : كه بداند . [7] د : كه عالم حقست . [8] د : كه اين . [9] د : و در جميع . [10] د : شاهد امّا . [11] د : شهودى . [12] د : حقست . . . عالمست .
105
نام کتاب : شرح فصوص الحكم نویسنده : خواجه محمد پارسا جلد : 1 صفحه : 105