مظهر اسم اعظم است ، و مظاهر اسماء ديگر را فيض و مدد به واسطه اوست . و هم ثنا ننمودند بدانچه اقتضا مىكند و طلب مىنمايد حضرت حق از ايشان كه بتقديم رسانند از عباداتى كه ذوات ايشان اقتضا مىكند كه حق را بدان [ 18 - ر ] عبادت كند بحسب اسمائى كه ايشان مظاهر آن گشتهاند . فإنه ما يعرف أحد من الحق الا ما تعطيه ذاته ، ) * تعليل مىكند عدم وقوف ملايكه را آن چه اقتضا مىكند ذات حق از عبادت ، و مىگويد : عدم وقوف ايشان از آن جهت است كه هيچ بنده از اسماء و صفات حق نمىداند مگر آن چه را ذات آن بنده بحسب استعداد او اعطا مىكند ، و هيچ احدى عبادت حق نمىكند مگر به مقدار علم و معرفت خويش مر حق را ، چه عبادت مسبوق است به معرفت معبود ، تا نداند كه حق رب و مالك و مستحقّ عبادت است ، و خود را به مربوبيّت و مملوكيّت و استحقاق عبوديّت نشناسد ، عبادت بظهور نپيوندند . پس هر كه استعداد ذات او اعطا نكند علم و معرفت را به جميع اسماء و صفات ، ممكن نيست كه حق را به جميع اسماء عبادت تواند كرد . و از اينجاست كه حق را عبادت تامّه نمىكند مگر انسان كامل . پس عبد تمام اوست . از براى استلزام عبادت و معرفت را ، شيخ در متن « ما يعرف احد » گفت ، و « ما يعبد » نگفت . و لهذا در آيهء كريمه كه « وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ » [43] عبادت را به معرفت تفسير كردند . و ليس للملائكة جمعية آدم ، ) * و ملايكه را جمعيت آدم نيست ، چه ايشان حق را از حيثيت اسم خاص معيّن عبادت مىكنند ، و آدم به جميع اسماء . و لا وقفت مع الأسماء الإلهية التي تخصها ، و سبّحت الحق بها و قدسته ، و ما علمت أن لله أسماء ما وصل علمها إليها ، فما سبّحته بها و لا قدّسته تقديس آدم . فغلب عليها ما ذكرناه ، و حكم عليها هذا الحال فقالت من حيث النشأة : « أَ تَجْعَلُ فِيها من يُفْسِدُ فِيها » ؟ ) * يعنى : وقوف نكردند ، و ثبات ننمودند ملايكه به اسماء الهيه كه مخصوص به نشأت ايشان است ، و تسبيح گفتند حق تعالى را بدان اسماء ، و تقديس كردند ، و ندانستند كه حق را - عزّ اسمه - اسمائى است كه علم ايشان بر آن اسماء و اصل نيست .