و اين شهود أزلي و ايجاد علمى و عينى عبارت است از نظر به سوى ايشان ، و معبّر است به افاضهء رحمت رحمانيه مجمله و رحيميهء مفصّله بر ايشان ، چه همه كمالات مترتب است بر وجود و تابع است مر او را . پس رحمت اصليّت وجود است ، و جميع انواع رحمت و سعادات دنيويّه و اخرويّه تابع او . فهو الإنسان الحادث الأزلى و النشء [32] الدائم الأبدى ، و الكلمة الفاصلة الجامعة ، ) * پس او انسان حادث است به جسد ، كه نشأت عنصريه او مسبوق به عدم زمانى است ، و أزلى است به روح و حقيقت كه عين او در علم حق أزلي است ، و پيدا شدهء دايم ابدى است از آن كه باقى به بقاى موجد خود است در دنيا و آخرت . و « كلمهء فاصله » است كه تمييز مىكند حقايق را و تفصيل [33] مىنمايد آن چه را ذات او محتوى است به ظاهر شدن در علم و عين ، بحسب غلبه بر صفتى در صورتى كه مناسب اوست . و « كلمهء جامعه » است در ميان حقايق الهيه كونيه . و نيز جامع است از روى باطن و ظاهر در ميان اسماء و مظاهرش . فتمّ العالم بوجوده . پس تمام شد عالم به وجود خارجى اين كون جامع ، از آن كه روح عالم است وى را و متصرف در وى . و شك نيست كه كمال تن تمام نمىشود مگر به روحى كه تربيت او كند ، و از آفاتش نگاه مىدارد . و تأخّر نشأت عنصريهء او در وجود عينى خارجى از آن جهت است كه چون او حقيقت متضمنه به جميع كمالات و جامع همهء حقايق بود ، واجب شد كه همه حقايق پيش از وجود او در خارج ايجاد كرده شود تا در حالت تنزّلاتش بر اين حقايق مرور واقع شود ، تا متصف گردد به معانى آن حقايق در همه طورى از أطوار روحانيات و سماويات و عنصريات ، تا غايتى كه ظاهر شود در صورت نوعيه و حسّيه اش ، و معانى نازله را نيز از حضرات اسمائيه چاره نيست مرور بر اين وسايط ، تا غايتى كه و اصل شود به انسان و تكميل كند [ خود را ] . و اين مرور از براى تهيهء استعداد اوست مر كمالاتى را كه لايق او باشد ، و از براى اشهاد و اطلاع او بر هر چه خلافت او بر آن خواسته شده است . و اگر اين مرور نبودى ، [ 15 - پ ] كاملان را عروج ميسّر نگشتى . چه خاتمه مشابه سابقه است ، و