خطى مستقيم كشيد و در دو طرف او خطوط متفرقه اخراج كرد و آن خط اوّل را كه اصل است صراط جامع مستقيم داشت و خطوط مايله خارجه را سبل شيطان انگاشت . في صغير و كبير عينه [ 144 - ر ] و جهول بأمور و عليم ) * يعنى : ذات و هويت حق در هر كبير و صغير و عليم و جهول متحقق است ، چه هيچ ذره بى ذات او موجود نتواند بود ، و چون صراط مستقيم او راست پس هر موجودى بر صراط مستقيم باشد . زيرا كه هستى هر موجود فايض از هستى اوست بلكه چون ديده دل گشاده گردد هستى موهوم خويش بذل هستى حقيقى حق كنند و گويند ، بيت : < شعر > بسوزان هستى من ز آتش عشق اگر دانى كه يك دم بى تو هستم چو نور هستى مطلق بديدم ز قيد هستى خود باز رستم در آن هستى نبينم هستى خود كه چون من عارفم بت كى پرستم < / شعر > < شعر > و لهذا وسعت رحمته كل شيء من حقير و عظيم < / شعر > يعنى : از اين روى كه هويت او در هر كبير و صغير سارى است رحمت كامل او شامل هر عظيم و حقير آمد . لا جرم چنان كه الوهيت او كامل است رحمت رحمانيتش نيز همه را شامل است . پس همه را ايجاد مىكند و به جمال رحمت به مرتبهء كمال مىرساند . و غضب و انتقام نيز نوعى از رحمت اوست از آن كه اكثر اهل عالم به كمالات مقدره خويش به مراقى قهر و نقمت مرتقى شوند اگر چه ملايم طبايع ايشان نباشد مگر عاشقان صادق را كه مىگويند ، بيت : < شعر > ناخوش او خوش بود بر جان من جان فداى يار دل رنجان من ديگران را زخم او گر چه بلاست صيقل آينه هاى جان ماست < / شعر > « ما من دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ » . يعنى : هيچ موجودى نيست كه حق - سبحانه و تعالى - به دست قدرت از موى پيشانى او نگرفته باشد و بحسب اسماء و صفات در او متصرف نبود به هر مسلكى كه خواهد او را سلوك بفرمايد . و پروردگار من بر صراط مستقيم است . و در اضافت اسم ربّ به متكلَّم و تنكير « صراط » اشعار است بدان كه هر ربّى را صراطى است خاص كه از حضرت الهيّه از براى او متعيّن است . امّا صراط مستقيم كه جامع جميع طرق باشد مخصوص است به اسم الله ، و