او ، و واجب بذاته اوست . يعنى هيچ سببيتى حق را نيست كه عالم مفتقر باشد [ 143 - ر ] غير از اسماء الهيه را ، چه حق - سبحانه و تعالى - به ذات خود غنى است از عالمين ، و طلب نمىكند عالم را مگر اسماء ، پس سببيت مر اسماء راست . و الأسماء الإلهية كل اسم يفتقر العالم اليه من عالم مثله أو عين الحق . يعنى : اسماء الهيه عبارت است از آن چه عالم به دو مفتقر است در وجود و ذات و كمالاتش ، خواه اسمى كه محتاج اليه است از جنس عالم باشد و خواه ناشى از عين حق و تجليى از تجلياتش بود چون ارباب اعيان . و مىشايد كه « من عالم » بيان كلى اسم باشد ، و معنى چنين بود كه اسم الهى هر عينى است كه عالم محتاج است به دو ، خواه عينى از اعيان موجوده باشد يا ثابته علميه ، يا عين حق چون افتقار ولد به عين أبوين في كونهما سببا بوجوده ، و چون افتقار ما در وجود به سوى اعيان علميه خويش ، چه اگر موجود در علم نباشد در عين به وجود نيايد ، و چون افتقار ما به سوى اسمائى كه اعيان ثابته مظاهر آن اسماء است و آن ذات الهيه است به اعتبار هر يكى از صفات ، پس اسم اطلاق كرده مىشود بر اعيان موجوده و بر اعيان ثابته كه از جنس عالم است ، لكن از وجوه ربوبيتش نه از جهت عبوديتش ، چنان كه اطلاق كرده بر ارباب اين اعيان كه آن ذات است به اعتبار هر يكى از صفات . و لذلك قال : « يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى الله وَالله هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ » . يعنى : اسمى كه محتاج اليه است عين حق است نه غير او ، خواه از جنس عالم باشد و خواه نى ، از آن كه محتاج اليه نشود مگر به اعتبار ربوبيتش . و ربوبيت الله راست نه غير او را . و وجود نيز به حقيقت [13] او راست و كمالات لازمه از رزق و حفظ و ربوبيت همه حق راست پس عين را از آن حيثيت كه عالم است غير عجز و نقص و امثال اين نيست . و همه اين صفات راجع است به عدم . پس عين از آن روى كه مغاير حق است جز عدم نيست ، و از آن جهت كه فقر لازم عالم است حق - سبحانه و تعالى - فرمود : « يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى الله وَالله هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ » [14] .