[ كه ] در هر يك از صور وجوديه ظاهر است . آرى ، بيت : < شعر > سرّ توحيد ز هر ذره عيان مىگردد خرده بينى كه بود واقف اسرار كجاست < / شعر > و ايراد اين كلام در صورت تعجب از براى دفع غوغاى محجوبين است و در ضمن اين نفى زعم ايشان است و اثبات قول موحّدين از اهل تحقيق كه مشاهدهء وجود حق و ظهور آن در جميع صور مىكنند خواه در صورت كبش و خواه در صورت اسحاق - عليه السّلام - و مىگويند ، بيت : < شعر > بى وجود تو هيچ بودى نيست بود آن تو است و ما نابود < / شعر > لا جرم در اينجا نيابت از نفس خود به نفس خود است و نايب و منوب گفتن از ضيق عبارت . چنان كه مولانا - قدّس سرّه - مىفرمايد ، بيت : < شعر > نى غلط گفتم كه نايب يا منوب گرد و پندارى قبيح آيد نه خوب < / شعر > لا جرم بدين اعتبار مساوات در مفادات حاصل باشد < شعر > أ لم تدر أن الأمر فيه مرتب و فاء لأرباح و نقص لخسران ؟ < / شعر > يعنى : نمىدانى كه امر الهى در وجود و تنزل و ظهور او در همه مراتب مرتب است ، كما قال الله تعالى : « خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَمن الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ الله عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ، وَأَنَّ الله قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً » [ 101 - ر ] [3] . و امر در وجود و نفسش مرتب و مرعى التناسب است ، لا جرم فدا از شريف به خسيس و از حقير به عظيم داده نمىشود . پس چاره نيست از تناسب ميان كبش عظيم و ميان اين نبى كريم ، از روى ذات و صفت . پس قول او كه مىفرمايد : « أ لم تدر » تنبيه است مر طالب را كه نگاه كند به نظر حق و دريابد كه مناسبت ذاتيه در ميان اين دو آنست كه هر يك از اين دو مظهر ذات الهيه است و مناسبت صفاتيه تسليم و انقياد هر يكى مر حكم حق را . پس بظهور پيوست كه ظاهر در صورت كبشيه هموست كه ظاهر شد در صورت اسحاقيه . و تخصيص كبش به فدا از براى مناسبت است در انقياد و تسليم . « و فاء » و « نقص » هر يكى خبر مبتداى محذوف است يعنى اتيان به فدا كه صورت فداى نفس است ، وفا است به عهد أزلي سابق از براى أرباح و اكمال مستعد ، و عدم اتيان به فدا نقصان و خسران است ، چه هر كه وفا نكند به عهد