مقدر گردد نه اجابت كه به معنى لبيك گفتن حق است كه به سمت تأخر موسوم نيست ، چه در حديث صحيح آمده است [ 32 - پ ] كه : « ان العبد إذا دعاء ربّه ، يقول الله تعالى لبيك يا عبدى في الحال من غير تأخر عن وقت الدعاء » . و معنى لبيك از حضرت حق اجابت مسئول است في الحال ، و ليكن ظهور آن موقوف است به وقت مقدّر ، بلكه حضرت حق القا نمىكند دعا و طلب را در دل بنده ، مگر از براى اجابت ، و به سر او پيوسته اين ندا در مىرساند ، بيت : < شعر > زير هر الله تو لبيك ماست و آن نياز و درد و سوزت پيك ماست نى ترا در كار من آورده ام نى كه من مشغول خويشت كرده ام حيله ها [14] و چاره جويهاى تو جذب ما بود و گشاد آن پاى تو جان جاهل زين دعا جز دور نيست ز انكه يا رب گفتنش دستور نيست بر دهان و بر دلش قفل است و بند تا ننالد با خدا وقت گزند < / شعر > پس بر مقتضى « وَما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ الله » [15] طلب هر طالب نشأه نيل مطلوب است ، و به حكم « يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَه » [16] عشق هر محب نتيجه عشق محبوب . < شعر > اگر كيست بگويد كه خواست فايده نيست بگوى خواست از او خاست چون بود بىكار اگر نخواست مرا ، پس چرام خواهان كرد كه زرد كرد رخم را فراق آن رخسار < / شعر > و أمّا القسم الثاني و هو قولنا : « و منها ما لا يكون عن سؤال » فالذي لا يكون عن سؤال فإنما أريد بالسؤال التلفظ به ، فإنه في نفس الأمر لا بد من سؤال امّا باللفظ أو بالحال أو بالاستعداد . يعنى قسم دوم كه گفتيم كه بعضى از عطايا [17] از اين قبيل است كه بى سؤال و اصل مىگردد ، مراد از اين سؤال به لفظ است ، و اگر نه سؤال حالى يا استعدادى خود است مثال سؤال به لسان حال ، چون قيام فقير به حضرت غنى از براى طلب دنيا . و لسان حال افصح است از لسان مقال . قال الشاعر ، بيت : < شعر > و في النفس حاجات و فيك فطانة سكوتى بيان عندكم و خطاب چه حاجت كه گويند حال من چون است ؟ چو روى زرد من از خون ديده گلگون است < / شعر >