هذا أتمّ ما يكون في معرفة الاستعداد في هذا الصنف . و تمامترين ادراك در معرفت استعداد ، معرفت صنف اخير است كه از استعداد راه به سر حد قبول برند . و صاحب اين ادراك را اطلاع به عين ثابتهء خويش و به احوال آن مىبايد بلكه به اعيان ديگران و احوال ايشان ، تا به مشاهدهء اعيان و مطالعهء اقوال آن در علم حق از جمله مقربانى باشد كه « كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُه الْمُقَرَّبُونَ » [10] بيان قرب ايشان مىكند ، و اين طايفهاند كه فوج طالبان را از حضيض نقصان به اوج كمال توانند رسانيد . و من هذا الصنف من يسأل لا للاستعجال و لا للإمكان ، و انما يسأل امتثالا لأمر الله تعالى في قوله : * ( ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ) * . فهو العبد المحض ، ) * و بعضى از صنف سايلان از آن قبيل است كه به حضور دايمى عارف استعداد خويش است و مطلع بر آن چه فايض مىگردد از تجلَّيات حق بر وى ، بحسب استعداد او . لا جرم طلب او از براى استعجال است و نه از براى تصوّر امكان حصول مطلوب به شرط سؤال ، بلكه براى امتثال امر حضرت ذو الجلال است كه مىفرمايد : « ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ » [11] . پس بندهء محض و عبد تام در عبوديت اوست كه صرف همت بر نيل مقصود نمىكند ، بلكه سؤال لفظى او از براى امتثال امر سيّد خويش است . پس مىگويد ، بيت : < شعر > چون طمع خواهد ز من سلطان دين خاك بر فرق قناعت بعد از اين او گدايى خواست ، شاهى چون كنم او مذلت خواست ، عزت كى تنم < / شعر > [12] و ليس لهذا الداعي همة متعلقة فيما سأل فيه من معيّن أو غير معين ، و انما همته في امتثال أوامر سيّده . يعنى : همت اين داعى نه متعلق به مصادقت حاجات و حصول مقاصد و مرادات است بلكه همّت او مصروف به امتثال اوامر حضرت رفيع الدرجات است . بيت :