چه حكمت دانستن حقايق است بر آن چه هست ، و علم نور است در نفس خويش ، و منور است مر غير خود را . و هو أول مبادئ الوحى الإلهي في أهل العناية . يعنى : اين انبساط اوّل ظهور مبادى وحى است در اهل عنايت كه ايشان انبيااند عليهم السّلام . و اوّل بودن او از آن جهت است كه جز به نزول ملك نتواند بود . و اوّل نزول او در حضرت خياليه است بعد از آن در حضرت حسيّه . پس مشاهد را از تنور خيالش چاره نيست تا قادر باشد بر مشاهده در خيال . بعد از آن در مثال مطلق ، چه خيال واسطه است در ميان عالم حسّى و مثالى مطلق . پس نازل و صاعد را از عبور بر وى چاره نيست . تقول عائشة رضى الله عنها : « اوّل ما بدىء به رسول الله صلَّى الله عليه و سلَّم من الوحى الرؤيا الصادقة . عايشه - رضى الله عنها - مىگويد : اول آن چه از وحى رسول را - صلَّى الله عليه و سلَّم - حاصل شد رؤياى صادقه بود كه به حكم حديث يك جزو است از چهل و شش جزو نبوّت . فكان لا يرى رؤيا إلا خرجت مثل فلق الصبح » تقول لا خفاء بها . پس رسول - عليه السّلام - هيچ خوابى نمىديد مگر كه در حس ظاهر مىشد چون روشنايى صبح ، بىآنكه خفائى بر وى طارى شود . و إلى هنا بلغ علمها لا غير . و كانت المدة له في ذلك ستة أشهر ثم جاءه الملك ، و ما علمت أن رسول الله صلَّى الله عليه و سلَّم قد قال : « إن الناس نيام فإذا ماتوا انتبهوا » . يعنى : عايشه - رضى الله عنها - ندانست كه آن چه در حس ظاهر مىشود مثل آنست كه در نوم ظاهر مىگردد . و خلق از ادراك حقايق و معانيى كه اين صور ظاهره مشتمل است بر آن غافلند . بيت : < شعر > ماهى صفت ار چه گوش داريم ، كريم بگشاده چو دام چشمها بى بصريم بيدارى ما و خواب ما جمله يكيست چو ما ز صور ره به حقايق نبريم < / شعر > پس همچنان كه معبر دانا مراد را مىداند از صورى كه مرئى است در نوم ،