نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 2 صفحه : 70
هذين يشرطان لي دوام العزّ و بقاء الملك ، و هما بما ترون من حال الفقر و الذّل ، فهلَّا القي عليهما أساور من ذهب ؟ إعظاما للذّهب و جمعه و احتقارا للصّوف و لبسه . [1] امام على « ع » : اگر بنا بود خدا اجازهء كبر و گردنفرازى به يكى از بندگان خود دهد ، هر آينه به پيامبران و اولياى خاص خود چنين اجازه اى مىداد ، ولى خداى سبحان بزرگى فروشى و كبر را در نظر ايشان ناپسند نمود ، و تواضع را براى ايشان برگزيد ؛ از اين رو ، آنان ( در برابر خدا ) گونه هاى خويش به زمين چسباندند و چهره به خاك ماليدند ؛ و در برابر مؤمنان فروتنى كردند ، و خود مردمانى مستضعف بودند ؛ خدا آنان را با گرسنگى آزمود ، و به كارهاى مشقّتبار مبتلا ساخت ، و با درگيريهاى بيم آور امتحان كرد ، و با رويارويى با ناملايمات سره و نابشان گردانيد . بنا بر اين ، داشتن و نداشتن مال و فرزند را - از روى نشناختن فتنه ها و آزمونهاى مربوط به دارايى و نادارى - دليل خوشنودى يا ناخشنودى خداوند مگيريد ، كه خداى متعال خود گفته است : * ( أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِه مِنْ مالٍ وَبَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ ، بَلْ لا يَشْعُرُونَ ) * آيا چنين مىپندارند كه اين مال و فرزند كه به آنان مىدهيم دليل آن است كه در همهء خيرها و نيكوييها را به روى آنان گشودهايم ؟ بلكه اينان ( كه چنين مىپندارند ) شعور و آگاهى ندارند » . و بدين گونه است كه خداى سبحان ، بندگان مستكبر و بزرگى طلب خويش را ، به وسيلهء اولياى خود ، كه در نظر آنان مستضعفند ، مىآزمايد . چنان كه موسى و برادرش هارون - درود خداى بر آنان - به درون كاخ فرعون وارد شدند - در حالى كه پيراهنى پشمين بر تن داشتند و عصايى در دست - و با او شرط كردند كه اگر دين آنان را بپذيرد ، پادشاهى و دوام عزت او را تأمين كنند . پس فرعون رو به كسان خود كرد و گفت : آيا از اينان دچار شگفتى نمىشويد كه ايمان آوردن مرا به دين خود شرط باقيماندن عزت و سلطنت من قرار مىدهند ؛ در صورتى كه هر دو به حالتى از بيچيزى و خوارى هستند كه مىبينيد ، چرا اينان دستبندهايى از طلا ندارند ؟ و اين سخن را به دليل بزرگ