نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 2 صفحه : 680
تحققى ندارد ) ، اين دو فلسفه و دو اصل ، يعنى فلسفهء الهى و اعتقادى و فلسفهء سياسى يكى است ، و به هيچ روى از يك ديگر تفكيك پذير نيست چنان كه روشن است . [1] نيز خوانندگان آگاه توجه دارند كه « فلسفهء سياسى دينى » به اين معنى است كه « سياست ، دينى باشد » ، نه اينكه « دين سياسى شود » . به سخن ديگر : سياست و قدرت در خدمت دين و عمل به آن و اقامهء عدل و قسط درآيد ( تا مردم به احكام دين عمل كنند و دين زنده بماند ) ، نه اينكه دين در خدمت سياست ( و سياسى كارى ) درآيد و مدد رسان به قدرت گردد ، و عملكرد كارگزاران هر گونه بود بود . هرگز چنين نيست . پس فلسفهء سياسى دينى مورد بحث و حمايت ، يك فلسفهء الهى و قرآنى و محمّدى كاملا مثبت است ، يعنى تحقّق بخش ارزشهاى قرآنى است به منظور نجات دادن انسان از ظلم مادى و معنوى ، و از محروميّت مادى و معنوى ، و از فقر مادى و معنوى ؛ مسأله اين است و نه هيچ چيز ديگر . و آنچه قابل قبول است اين است و نه هيچ چيز ديگر . و آنچه قابل دفاع است اين است و نه هيچ چيز ديگر . و اين نيز روشن است كه بايد فلسفهء سياسى اسلامى زنده و فعّال باشد . بايد مسلمانان قوى باشند و مستقل و نيرومند و مسلَّط بر سرنوشت خويش ، و توانا بر دفاع از همهء مرزهاى خود ، و همهء موجوديت دينى و كيان اسلامى خويش ، و برخوردار از قدرت سياسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى و دفاعى ، در سطح جهانى . امروز اين اسلام است كه تنها دين بزرگ مستند است در تاريخ انسان ، با اين همه سرزمينها و ثروتها و پيروان و امكانات ، و آن ميراث گرانبار ، و اين غناى پهناور در معارف و اخلاق و تربيت و اقتصاد و حقوق . امروز تنها چيز ارزشمندى كه در كرهء ارض وجود دارد ، و در دسترس انسان « ظلوم » ( بسيار ستمگر ) ، و « جهول » ( بسيار نادان ) است اسلام است . پس بايد اسلام در حيات بشريّت حضور داشته باشد . و بايد اين حضور حفظ شود ، اگر چه ما در عصر « غيبت » بسر بريم . و راه رسيدن به اين مقصود ، داشتن حكومت