نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 2 صفحه : 411
إسم الكتاب : الحياة ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 767)
( 1 ) به خدا سوگند كه به فرمانروايى بر شما هيچ تمايلى نداشتم و اين شما بوديد كه مرا به آن دعوت كرديد . . خدا دلهاى ما و شما را به جانب حق رهنمون شود ، و به ما و شما شكيبايى آموزد » ؛ آنگاه گفت : « خدا بيامرزد كسى را كه چون حقى ببيند به يارى آن برخيزد ، و چون ستمى را مشاهده كند به جلوگيرى از آن بپردازد ، و در برابر هر كس كه به مخالفت با حق برخاسته است جانب حق را بگيرد . . » . 2 - الامام علي « ع » : قال عليّ بن ابي رافع ، و كان على مال امير المؤمنين : اخذت منّي ابنته عقد لؤلؤ ، عارية مضمونة مردودة بعد ثلاثة ايام ، في ايام الاضحى ، فرآه عليها ، فرفعه و قال لي : « أتخون المسلمين ؟ » فقصصت عليه و قلت : قد ضمنته من مالي . فقال : « ردّه من يومك هذا ، و ايّاك أن تعود لمثل هذا فتنالك عقوبتي ! » - ثم قال : « لو كانت ابنتي أخذت هذا العقد على غير عارية مضمونة ، لكانت اذا اول هاشميّة قطعت يدها على سرقة » ؛ فقالت ابنته في ذلك مقالا ؛ فقال : « يا بنت عليّ بن ابي طالب ! لا تذهبنّ بنفسك عن الحق ، أ كلّ نساء المهاجرين تتزيّن في هذا العيد به مثل هذا ؟ » [1] . ( 2 ) امام على « ع » - على بن ابى رافع كه در بيت المال امير المؤمنين خدمت مىكرد گفت : دختر او يك گردنبند مرواريد در روزهاى عيد قربان به امانت تضمين شده از من گرفت كه پس از سه روز آن را بازگرداند . على « ع » آن را برگردن وى ديد ، برداشت و به من گفت : « در مال مسلمانان خيانت مىكنى ؟ » ، داستان را براى او نقل كردم و گفتم كه من آن را از مال خود تضمين كردهام . گفت : « همين امروز آن را باز گردان و اگر بار ديگر چنين كنى به كيفر من گرفتار خواهى شد » . سپس گفت : « اگر دخترم اين گردنبند را جز به صورت امانت تضمين شده گرفته بود ، نخستين زن ، از بنى هاشم مىبود كه دستش به جرم سرقت بريده مىشد » . دخترش در اين باره چيزى گفت ، على به او گفت : « اى دختر على بن ابى طالب ! از