نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 1 صفحه : 751
إسم الكتاب : الحياة ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 778)
( 1 ) اگر ( سختى حال آنان را ) هنگامى كه ايشان را در پيشگاه عدل خدا نگاه دارند بنگرى ، آن روز كه خدا به آنان گويد : آيا آنچه مىبينيد راست نيست ؟ گويند : آرى ، سوگند به پروردگارمان كه راست است . گويد : پس چون كافر شديد اكنون اين عذاب را بچشيد ، كسانى كه ديدار خدا را دروغ شمردند ، البته زيانكار شدند ، تا آن گاه كه رستاخيز ناگهان فرا رسد ، در آن روز ، در حالى كه بار گناهان خويش را بر پشت مىكشند ، گويند : اى افسوس ! كه در بارهء امروز خود كوتاهى كرديم ؛ آگاه باشيد كه آنان بد بارى بر پشت خواهند داشت ، 10 * ( وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا : لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ ، قُلْ : بَلى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ ، عالِمِ الْغَيْبِ ، لا يَعْزُبُ عَنْه مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَلا فِي الأَرْضِ ، وَلا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَلا أَكْبَرُ ، إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ ) * ، [1] كسانى كه كافر شدند ، گفتند : قيامت بر ما نخواهد آمد ، بگو : چرا ، سوگند به پروردگارم كه خواهد آمد ؛ پروردگارى كه داناى نهان است و چيزى به اندازهء ذرهاى در آسمان و زمين بر او پوشيده نمىماند ، و نه كوچكتر از اين و نه بزرگتر ، و اين همه در كتاب پيداى روشن ثبت است ، 11 * ( وَإِذا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ الله حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها ، قُلْتُمْ : ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ ؟ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ ) * ، [2] هنگامى كه گفته شد : وعدهء خدا ( در بارهء رستاخيز ) راست است و شكى در آن نيست ( اى گروه بىباوران ) گفتيد : ما نمىدانيم كه ساعت و رستاخيز چيست ، و گمانى بيش نمىبريم و يقين نداريم ،