نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 1 صفحه : 376
آشكار است كه ميزان براى زمان طبيعى فلكى خود زمان است ، چون ديگر نمودهاى طبيعى نيز با آن اندازه گرفته مىشود . ولى ميزان براى زمانى كه هم اكنون در بارهء آن گفتگو مىكنيم ( زمان نسبى ) [1] ، اعمال آدمى و اطوار گوناگون زندگى فردى و اجتماعى او در حال ارتباط با سنتهاى اجتماعى و تاريخى است . بنا بر آنچه ياد شد ما داراى دو زمان هستيم : زمان فلكى و زمان نسبى . و « زمان نسبى » را ما اصطلاح قرار داديم . بر حسب اين تحليل و اين اصطلاح ، آدمى را دو عمر است : يكى عمرى كه با زمان نخستين اندازه مىشود ، و آن روزهايى است كه انسان بر روى زمين زيسته است . و ديگرى عمرى كه با زمان دوم سنجيده مىشود ، و آن مقدار عمرى است كه شخص در آن توفيق عمل خير يا شر پيدا كرده ؛ و حقيقت عمر همين عمر دوم است . اين همان زندگى عقلى ( آگاهانه و با شناخت ) و جهتدار است براى هر يك از افراد مردم كه از آن برخوردار باشند . و اجتماعات نيز از اين لحاظ همچون افرادند ، يعنى يك عمر طبيعى و يك عمر نسبى به معنايى كه از آن ياد كرديم دارند . ممكن است بر اجتماعى يك قرن به حساب فلكى بگذرد ، كه به مقياس زمان نسبى برابر يك سال نباشد ، و بالعكس . واضح است كه زمان نسبى پاره اى از زمان طبيعى است ، پس احكام زمان طبيعى بر آن جارى است . از احكام زمان يكى تحوّل دايم است ، و تاريخ و اجتماع نيز چنينند ، يعنى پيوسته در حال تحولند و در ميدانهاى تغيير و شدن ، به نسبتهاى مختلف در كندى و تندى ، سير مىكنند . بنا بر اين اصل ، بر آدمى واجب است كه ، از لحاظ انديشه و اقدام ، همراه زمان خود و مراقب ميزان اين تحولات باشد ، تا از اين راه بتواند پيوند خود را با زمان و اجتماع حفظ كند ، و در كاروان تحول با ديگران همراه بماند و از آنان عقب نيفتد و درجا نزند و « مرتجع » نشود . چه انسان جز از اين طريق نمىتواند براى اجتماع و ملت و ميهن و دين خود عضو سودمندى باشد ، زيرا در غير اين صورت از زمان خويش و اهل آن بريده مىشود ، و از قافلهء حركتهاى بشرى عقب مىماند ، و نتايج