و اصدقاء تعلق دارد مثلا آنچه منسوب بمال و جاه ايشان بود و شايد كه بان بخل نكنند ممكن بود و آنچه دنى را ممكن بود شريف را ممكن بود و آنچه جاهل و بطال را ممكن بود عالم و صانع را ممكن بود و انواع غير ممكن مقابل اين انواع بود و اما انواع كاين اين است چون كم استعدادتر كاين بود بيش استعدادتر كاين بود و چون تابع مانند نسيان كاين بود متبوع مانند علم كاين بود و چون اسباب فعل مانند قدرت و ارادات كاين بود يعنى با قدرت شهوت يا غضب يا شوق منظم شود فعل كاين بود خاصه كه مانع نبود چون مقتضى كون كاين بود مقتضى كاين بود و چون مقدمات چيزى كاين بود مانند برق در ميغ آن چيز مانند رعد كاين بود و چون محاولت فعلى كنند و در طبع قابل تانى نباشد آن فعل كاين بود و چون استعداد ثانى حاصل باشد اول كاين بوده باشد مثلا استعداد مقابلت حاصل بود استيحاش كاين بوده باشد و انواع غير كاين بر اين قياس و از اين انواع بعضى ضرورى است و بعضى اكثرى و اما متوقع الكون و اللاكون بحسب حصول استعداد و لا حصولش بود و در تعظيم و تحقير آنچه در مشوريات گفته آمد كافى بود و چون هر يكى از اين انواع بيك يك امر جزوى مخصص گردانند انواع بسيار از آن حادث شود و از انواع مشترك نوعى بود كه حكمى از ضدى به ديگر ضد نقل كنند و باشد كه مقبول نبود چه ضرورى نباشد و نوعى ديگر از نظاير و اشباه و مضافات مثلا گويند اگر فعل فلان حسن است انفعالش حسن باشد و بايد كه شرايط بر تعادل و استقامت محفوظ بود و نوعى ديگر از اقل و اكثر و نوعى ديگر جزوى كه با مخاطب گويند اگر فاضلى فلان فضيلت بكن يا اگر قادرى فلان كار بكن و در اين ايهام تحدى باشد و نوعى ديگر كه گويند زيد بد است كه فلان كار نكرد و در اين ايهام