اشارت بمقتضى ظفر قوم خود كرده باشد بهتر از آنك بر متهم اعتماد كنند و از صنف سيم گويند چه بومان بر زاغ اعتماد كردند چنانك در كتاب كليله و دمنه گفته اند و بايشان آن رسيد كه رسيد و اكثر حكايات موضوع بر زيان حيوانات غير ناطق همين فائده دهد و تمسك بمثال و اگر چه بطبايع عامى نزديكتر بود اما بعد از عجز بود از تفكر يا از تحصيل منفعت او چه تفكر در اقناع تمامتر بود و ايراد مثال مقارن ضمير بهتر بود و آن يا بر وجه منفعت بود يا بر وجه ضرورت و اول چنان بود كه به جهت ايضاح نفس ضمير ايراد كنند و دوم چنان بود كه به جهت تصحيح كبرى ايراد كنند و در تصحيح بايد كه مثال بر دعوى تقديم كند تا منجحتر باشد چه مثال مستمع را مايل بتصديق گرداند و چون در وقت استماع دعوى نفس او مستعد قبول شده باشد به زودى تصديق كند اما اگر دعوى مقدم بود لا محاله از استماع دعوى انكار بر طبع مستمع طارى شود همچنانك از تصريح كبرى و باشد كه آن انكار بمثال زايل نشود و اما چون ضمير در ايقاع اقناع كافى بود تقديم و تاخير مثال يكسان بود و ببايد دانست كه استعمال راى و ضرب امثال نه لايق هر كسى باشد بل بايد كه باهل تجارب و پيران مخصوص باشد تا بحسب مناسبت حال مؤثر باشد چه اگر احداث و اغمار ذكر تواريخ و امثال كنند با آنك از ايشان سمج بود محل قبول نيابد و معرفت مناسبت چيزها و آنك لايق هر وقتى و هر موضعى و مناسب طبع هر كسى چه سخن باشد نافعترين چيزى بود در اين صناعت و ببايد دانست سخن در مشاورت از مشاجرت دشوارتر بود چه آنجا سخن در معدومات بايد گفت و اينجا در موجودات و تمسك بشرع در مشاجرت بغايت نافع بود و مشاورت و منافرت بغايت