بدان احتياج پس صناعت را بموضوعات اين علوم تعلق بود الا آنك مباحث جدلى از اين موضوعات كلى باشد و اكثر مباحث اين فن جزوى باشد كه در بعضى صور هم در كليات گويند و از جهت عموم موضوعات اين هر دو صناعت را با هر يكى از علوم برهانى مناسبتى و مشاكلتى باشد و دوم در غايت چه غايت هر دو صناعت غلبه بود اما در جدل غلبه بالزام طلبند و در خطابت بانفعال يعنى خواهند كه مخاطب مذعن شود سخن خطيب را تا بان تصديق كند يا هيات تصديق كنندگان در او پديد آيد و اين صناعت از جدل بايقاع تصديق خاصتر است چه اعداد جدل به قصد اول بسوى الزام است چنان كه گفته ايم بر سبيل غلبه يا دفعش و به اين سبب مبنى بر مسلمات و متسلمات است از اصناف متقابلات و اعداد خطابت بسوى تصديق و اما استفادت تصديق از جدل بسبب اشتمال مواد اوست بر آنچه مقتضى تصديق بود از صادقات برهانى و مقنعات خطابى و آن كسانى را باشد كه ميان اين دو طايفه متوسط باشند يعنى خواص عوام باشند و عوام خواص و اما استعمال معلم جدل را در تقرير مصادرات با متعلم نه از جهت افادت تصديق بود بل از جهت تسكين نفس او بود و جارى مجرى نوعى از الزام باشد در تسكين خصم از نزاع و چون مقتضى تصديق بالذات برهان است خواص را و خطابت عوام را و افادت منفعت موافق بر دفع مضرت منازع متقدم بود پس خطابت را به اين سبب بر جدل بوجهى تقدم باشد و اشارت نص تنزيل آنجا كه فرموده است عز من قائل ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ موافق اين ترتيب است و اما مشاكلت جدل و خطابت بان است كه مبادى هر دو مشهورات بود و اگر چه در يكى بحسب حقيقت باشد و در ديگر بحسب ظاهر و نيز خطابت در متقابلات مقتضى اقناع بود همچنانك جدل مقتضى الزام بود و اقناع در متقابلات در يك وقت و با هم نتواند بود چه