و روزگار ضايع شود و باشد كه در اثناء آن مجيب سايل شود و سايل را متحير گرداند و بر جمله اين معامله و ديگر افعالى كه خارج از صناعت بود قبيح و خسيس بود و تبكيت منكران مشهورات بحسب امكان بود نه بحسب اختيار و به اين سبب با ايشان در بعضى اوقات تمسك بانچه از صناعت خارج بود رخصت بود چنانك گفته آمد چه مغالطه با مغالط عدل بود همچنانك سقراط معاندى سفيه را باشتراك اسم مغلوب گردانيده است و اين جماعت بسيار باشد كه بتسليم بعضى مقدمات كه بر مناقضت ايشان مشتمل بود و اگر چه خفى بود مغلوب شوند چه منكر مشهورات منكر همه مشهورات نتواند بود پس بايد كه دانند كه گناه ايشان را بوده است اول در ارتكاب شنيع و دوم در تسليم آنچه مستلزم الزام ايشان باشد و مواضع استحقاق ممانعت بحسب قول كه اسباب ردائت قياس باشد پنج بود ا آنك مقدماتش منتج نبود نه بفعل و نه به قوت يعنى بزيادت قيدى يا نقصان شرطى و لاحقى و اگر چه پندارند كه منتج است مانند قياس مشاغبى ب آنك منتج غير مطلوب بود ج آنك منتج مطلوب بود از مقدمات غير مناسب مثلا كاذب و شنيع يا صادق و ليكن خفىتر از مطلوب و استعمال مقدمات كاذب نه بر سبيل خلف و نه از آن جهت كه مقارن شهرت بود و نه در آن موضع كه غرض نقض وضعى صادق بود و بضرورت استعمال بايد كرد از اين باب بود د آنك مختلط بود بزوايدى كه نتيجه ملتبس شود يا محتاج بود بقيودى ديگر تا منتج باشد ه آنك مشتمل بود بر مصادره بر مطلوب يا مقابلش بحقيقت چنانك گفته ايم يا بحسب ظن و آن پنج نوع بود ا آنك اعم بجاى اخص گيرند چنانك علم بمتقابلات بجاى علم بمتضادات در قياس ب بر عكس در استقراء ج آنك دعوى بر جمله بود و مصادره بقياسات مختلف كنند بر يكيك از تفصيل آن جمله د آنك لازم را بجاى ملزوم گيرند ه آنك مساوى در عموم بجاى ديگر مساوى