باشد كه بنوع بود مانند اوضاعى كه شخص را بسبب قيام و انتكاس لازم آيد چه در هر دو حال انتصاب قامت كه تناسب اجزا است با يكديگر حاصل باشد اما نسبت اجزاء با جهات مختلف بود و ببايد دانست كه مراد بقيام نه حالتى است كه در اثناء نهوض باشد غير مستقر بل هياتى مستقر كه بعد از انتصاب لازم آيد و قيام در لغت باشتراك بر اين دو معنى افتد و ضد و شدت و ضعف بر اين مقوله در آيد بسبب نسبت با اضداد چون قيام و انتكاس و استلقا و انبطاح و همچنين شدت و ضعف چون اشد در استلقا و اضعف در آن ديگر مقوله اين و آن بودن جسم است در مكان خود و مكان سطح باطن جسم حاوى باشد كه بر محوى مشتمل بود و به اين معنى كل را مكان نبود و انواع اين بحسب انواع مكان مانند بودن در جهت فوق و بودن در جهت تحت و بودن در هوا و بودن در آب و بودن در خانه و بودن در بازار باشد و آن هياتهائى بود غير ذات متمكن و غير مكان كه از نسبت يكى با ديگر لازم آيد و از آن جمله بعضى حقيقى بود مانند مكان خاص متمكن را كه با او غير او در آن مكان نتواند بود چون كوزه آب را وقتى كه پر آب باشد و بعضى غير حقيقى بود چون خانه مردم را و همچنين بعضى طبيعى يا ذاتى چون فوق آتش را و بعضى قسرى يا عارضى چون هوا سنگ را كه بر اندازند و بعضى قار چون مكان زمين زمين را و بعضى غير قار چون مكان مرغ او را در وقت پريدن و دخول ضد و شدت و ضعف در اين مقوله بسبب نسبت با امكنه باشد كه ميان ايشان غايت بعد بود چون محيط و مركز ديگر مقوله متى و آن بودن جسم است در زمان يا در طرف زمان و آن آن بود و زمان نوعى بود از كم متصل و آن مقدار حركت است و متى