آرى حرام چيزى است كه در آن فسادى باشد . چه حسن و قبح اشيا عقلى است و هر چه حق تعالى آن را واجب كرده متضمّن مصلحتى است و هر چه آن را حرام كرده ، البتّه متضمّن مفسدهاى بوده ؛ نهايتْ آن مصلحت و مفسده يا بديهى است ، مثل حُسنِ صدقِ نافع و قُبح كذبِ ضارّ ؛ يا نظرى است مثل حُسن صدقِ ضارّ و قبح كذب نافع [1] ؛ يا بعد از فكر و نظر هم معلوم نمىشود مثل حُسنِ روزهء روز آخر ماه مبارك رمضان و قبح روزهء اوّل شوّال كه بعد از فكر و نظر هم معلوم نمىشود تا آنكه شارع خبر ندهد ؛ و هرگاه در حديث باشد كه همه چيز حلال است تا حرمتش ظاهر شود ، پس تا يقين حكم بر حرمت چيزى نباشد ، بر ما لازم نيست حكم به حرمت آن و احتياط هم نيست . آرى ! احتياط در نكردن خود است ، نه حكم بر حرمت ! چنان كه گذشت . و بعضى گفتهاند قسم لهو از سماع ، يعنى كسى كه دلش خالى باشد و چيزى نباشد كه از آواز خوش به حركت آيد ، سماع او مباح است . چه ، دنيا لهو و لعب است قال الله تعالى : * ( « إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَلَهْوٌ » ) * [2] و مع هذا مباح است . و آنچه از راحتها و لذّتها حرام است نه از اين حيثيت حرام است كه لذّت است ؛ بلكه از اين حيثيت است كه متضمّن مفسده است ، چه ، آواز مرغان خوش است و شنيدن آن حرام نيست . پس آب و گل و سبزه ، در حقّ چشم ؛ و طعم در حقّ ذوق ؛ و بوى مُشك در حقّ شَمّ ؛ چون آوازِ خوش ، كه حق را ياد دهد ، در حق گوش است و همچنان كه در حق چشم بعض لذّتها حرام است ، همچون ديدن امْرَد به شهوت و ديدن زن اجنبيه ، و بعضى حلال همچون ديدن مملوكه و منكوحهء
[1] الف و ب : كه بعد از فكر و نظر معلوم مىشود كه قبح دارد از حيثيت « كَونه كِذْباً » ؛ امّا در بادى النظر چون متضمّن نفعى است ، حُسْن به نظر مىآيد ، و بعد از فكر معلوم مىشود كه از حيثيتِ كذب ، قبيح است ( منه مُدّ ظلَّه ) . [2] محمد ( 47 ) : 36 .