تواجد ، همچنان كه بيمارى را لرزهاى غالب بشود ، اندك مايهء اختيار از او بستاند ، امّا اختيارِ عقلش باقى باشد ، سماعى باشد تكلَّف آميز ؛ اگر چه به دل مىشنود ، لكن دل ، تمام صحّت نيافته است و ضعف هنوز باقى است . و سماع اهل وجد غير اختيارى است . مثالش همچنان كه چرخ آسياب است كه حركت او به اختيار او نيست و چندان كه آبش به قوّتتر و بيشتر ، حركت او به قوّتتر و بيشتر . و سماع اهل وجود و به اصطلاح شيخ قدس سره حالت مقام آن است كه او بر حالت و وقت خود غالب باشد و اگر خواهد سماع بر وقت و حالت خود آورد و اگر خواهد نه و در آن حالت كه باشد مسلوب الاختيار نباشد . اگر خواهد حركت كند و اگر نخواهد نكند ، صاحب اختيار باشد . بيت < شعر > چون دل اندر مسند تمكين نشست شه صفت شد اختيارش زيردست [1] < / شعر > مقصود از نقل اين چند فقره كه كسى را شك نيست در ولايت شيخ زاهد قدس سره و خاقان الموحّدين شيخ صفى الدين رحمة الله عليهما ، و مع هذا سماع مىنمودهاند ؛ و به سبب شنيدن صوت حسن ، وجد و حالتْ عارض ايشان مىشد . و سخنى در آن نيست كه خواندنِ قوّالان ايشان همين طريق بوده كه بالفعل ارباب عرفان در اين روزگار مىخوانند ؛ بلكه به تواتر رسيده كه در آن زمان در گيلان اين طايفه با خواندن ، دفّ حلقه دار نيز مىزدند و مسموع مىشود كه بالفعل آن دف زدن با خواندن در ميان طايفه مستمر است . و شأن اين مشايخ كبار ارفع از آن است كه مرتكب معصيت و فسق شوند . اگر كسى گويد كه : از روى تقيّه مىكردهاند .