چيزى كه از آن تصوّر باز آيد ، مثل سفر و غيره . جواب آنكه : عشق ، محبّت به افراط است [ كه ] از براى غير خدا مذموم است ، و كلام ما در محبّت الهى است كه ممدوح است به آيهء كريمهء : * ( « يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَه أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ » ) * . [1] اگر كسى گويد كه : ابن بابويه در امالى نقل كرده به سندِ متصلْ به مُفضَّل ، كه گفت : « سألتُ أبا عَبد الله عليه السلام عَنِ العِشْق ، قال : قُلوب خَلَتْ عَنْ ذِكْرِ الله فأذاقَها الله حُبَّ غَيْرِه » . مفضّل مىگويد : سؤال كردم از عشق ، حضرت فرمودند دلى است كه خالى باشد از ذكر خدا و در آن محبّتِ غير جا كرده باشد . جواب آنكه : عشق ، دوستى بر كمال است و حرف ما همين است كه چنين دوستى سزاوار جناب احديت است و دوستى غير خدا در آن چيزى نيست ، پس اين دليل از براى ما بر خصم است ، نه از براى خصم است بر ما . و اين نيز جلوهء ظهور يافت كه عشق ، مثل غنا و شعر دو قسم است : ممدوح و مذموم . اگر قايلى گويد كه : مىگويند عشق مجاز [ ى ] پلى است كه از آن كه گذشتى به حقيقت مىرسى ، كه المجاز قنطرة الحقيقة . جواب آنكه : اگر ما يُتَوقَّف عليه ممدوح باشد ممدوح است ؛ و الَّا فلا . چه هرگاه شخصى هر تار موى او به ميخِ تعلَّقى بسته باشد بر او مشكل خواهد بود كه از همه دفعةً واحدة واپردازد . و اگر به تدريج متعلَّق به يكى شود و بعد از آن از يكى به واحدِ حقيقى پردازد آسانتر خواهد بود . مىگويند : ما يُتَوقَّف عليه و وسيلهء محبوب ، محبوب است و نِعْمَ ما قال