مىفرمايد : * ( « فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِه » ) * [1] و قياس باطل ، خصوصْ مع الفارق و انكار ايشان از اين جهت است كه يا اتعاب قريحه نكردند ، يا از روى عناد و تعصّب ، قائل نمىشوند كه : * ( « جَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً » ) * [2] اشتباه كجا و جايى كه دليل واضح باشد كجا . ببين تفاوت ره ، از كجاست تا به كجا . و ديگر آنكه معنا [ يى ] كه فقها و ارباب لغت گفتهاند ، از اختلاف بسيار ، مكلَّف حيران مىشود و خوب نمىتواند فهميد ؛ و مكلف به ، بايد نزد مكلَّف ، واضح باشد . و شك نيست كه معناى غنا به تفاسير مختلفه ، بر علما مشتبه است تا چه رسد به عوام پس چگونه حكيم عليم تعالى و تَقدَّس ، مكلَّفين از عوام النّاس را به چنين معناى خفىّ مكلَّف مىسازد ؟ پس حق در باب غنا آن است كه : هر چه در عرف غنا گويند ، حكم به حرمت آن بايد كرد كه مناسب فهم مخاطب باشد كه : « نَحْنُ معاشِرَ الأنْبياء امِرْنا أنْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ » [3] و اوصيا در اين باب حكم انبيا صلوات الله عليه اجمعين ابداً دارند . اگر كسى گويد : كه بر تقدير تسليم آن كه آنچه ذاكران مىخوانند غنا نباشد ، امّا با ذكر خدا شعر عاشقانه مىخوانند و شعر و عشق هر دو در شرع مذموم است ! جواب آنكه : شعرِ مذموم ، مقدمات خياليه است . چنانچه در طى حديث هفتم از فصل دوم گذشت و زياده بر آن ، آنچه دلالت بر جواز شعر ، بلكه بر رجحان شعر دارد ، اين است كه در كتاب خلاصة الرّجال علَّامهء فَهّامه