است ، به وجود فرد موجود است . مثلًا انسان كلى معروض شخص زيد شده ، پس زيد و انسان كلى معروض تشخّص زيدى هر دو در خارج موجود به وجود شخصى زيدند . حاصل كه اگر طبيعت كلى مأمور به باشد ، مكلَّف قدرت ايجاد آن [ را ] در خارج ندارد ، منفكَّةً عن الأفراد ؛ بلكه اگر مكلَّف آن را ايجاد كند ، در ضمن فردى خواهد كرد . مثلًا اگر زيد را مكلَّف كنى به طبيعت كتابت ، البته طبيعت كتابت در ضمن فردى ايجاد خواهد كرد . پس حقيقتاً مأمور به آن فرد خواهد بود كه قدرت بر ايجاد آن دارد نه طبيعت مجرّده ، هر چند بگويى طبيعت مكلف به است و اگر طبيعت منهىّ عنه باشد ، همچون غنا ، مكلَّف حقيقتاً منهىّ عنه از جميع افراد خواهد بود . چه ، منهىّ عنه نيز بايد مقدور باشد تا منع از آن سفه و عبث نباشد ؛ و لهذا گفتهاند كه انسان را تكليف كردن و نهى نمودن از اينكه « به سوى آسمان طيران مكن » معقول نيست ، هر چند ممتثل و منتهى شود ، يعنى طيران ننمايد . چه ، حكيم تكليف چنين نمىكند و شارع حكيم است . پس مأمور [ به ] و منهى عنه حقيقت فرد است و اگر بگويند طبيعت است به اعتبار تحقّق در ضمن فرد خواهد بود . پس هرگاه از حيثيت تحقّق در ضمن فرد باشد ، تكليف از اين حيثيت خواهد بود [1] پس حقيقتاً مكلَّف به فرد است . چه ، در علم الهى ثابت شده كه هرگاه
[1] الف و ب : معلوم خواهد بود كه حيثيت سه قسم است : حيث اطلاقى مثلِ : الماء من حيث إنّه ماء إمّا مطلق أو مضاف . و تعليلى مثلِ : النار من حيث الحرارة يُسَخِّن الماء . و تقييدى مثل : زيد من حيث التموّل جواد . و فرق ميانهء هر سه ظاهر است براى كسى كه بهرهاى از علم معقول دارد و همچنين دفع اعتراض كه « الماء إمّا مطلق أو مضاف » تقسيم شيء به نفس و غير است به آنكه مقسم در هر تقسيمى ماهيتِ مطلق است و مقسم مطلق ماء است و قسم ماء مطلق است ( منه مدّ ظلَّه ) .