اگر بگويى كه : صدوق تخصيص داده است به مقامى كه به عنوان قرآن خواندن و وعظ و فضايل تو را جنّت به ياد دهد . جواب آنكه : حديث مطلق است و هرگاه او تقييد كرد به قرينهء آنكه غنا حرام است . بنا بر تقييد صدوق ، باز اباحهء غنا در قرآن و در اشعار و كلام كه مشتمل بر وعظ و نصيحت باشد مىرسد به دليل آنكه در آن حديث مذكور است : « جارية لها صوت » [1] و معلوم شد كه متبادر از چنين سؤالى صوت حسن است و آن غناست . و فرقهء ثانيه را مىرسد كه بگويند : ما به ظاهر حديث كه مطلق است عمل مىكنيم و اصلْ عدم تقييد است و هرگاه راه تقييد وا شد ما را نيز مىرسد كه تقييد كنيم كه هرگاه جنّت تو را ياد دهد ، به قرائت قرآن به صوت حسن به قرينهء احاديث مستفيضهء ديگر كه در فصل ثانى گذشت . و همچنين هر كلامى كه مشتمل بر ذكر خدا و نصايح و اخلاق و حقايق و معارف باشد . و همچنين تقييد مىكنيم به آنكه غنا حرام است اگر معصيتى با آن باشد به قرينهء حديث هفدهم از فصل دوم . و جواب از اينكه صدوق به قرينهء حديث صحيح ، تقييد كرده و فرقهء ثانيه به قرينهء ضعيف ، مكرر گذشت كه احاديث طرفين ، مشتمل بر حديث صحيح و ضعيف است با آنكه هرگاه احاديث متكاثره و مستفيض شد ، ديگر مراعات سند در كار نيست . چنان كه شهادت هرگاه به شياع رسيد و خبر به تواتر رسيد . و اگر چه تواتر معنوى باشد نه لفظى ، عدالت شاهد و مخبِر ملحوظ نمىباشد با آنكه مراعات سند ، بنا بر قاعدهء متأخرين اصوليين است و قدماى ما رضوان الله عليهم كه اخباريّين باشند ، مراعات سند كتب اربعه نمىكنند و به همه