كثير به اين رفتهاند همچنانكه گذشت . و بدان كه بسيارى از امور شرعيه است كه مبنى بر عرف عام است ، مثلًا اكرام ضيف و استاد و مؤمن و اسَنِ از خود ، در شرع وارد است و اهانت ايشان حرام و ما اكرام و اهانت را نمىدانيم مگر آنچه در عرف آن را اكرام و اهانت گويند و همچنين اشفاق و رحم با زير دستان و زنان ، به حديث « ارحموا اسراءكم قيل : يا رسول الله من هم ؟ قال : العبد و النساء » . با آنكه اختلافى كه در تفسير غنا واقع است ، در رحم و شفقت نيست ، و از اين قبيل كه مبنى بر عرف است لا يُعَدُّ و لا يُحصى است ، و آنچه جمهور قرّاء و ذاكرين مىخوانند در عرف آن را غنا نمىگويند . چنان كه اگر كسى به غلام خود گويد كه مغنّى براى من بطلب ، قارى و ذاكر و مرثيه خوان را نمىطلبد ! و اگر كسى چيزى نذر كند ، براى قرّاء و ذاكرين و شرط كند كه به مغنّى ندهند ، البته به قرّاء و ذاكرين عصر كه در عرف مسمّا به اين نامند ، مىدهند و كسى نمىتواند گفت كه چون به اعتقاد بعضى ، ايشان در ذكر و خواندن قرآن ، غنا مىكنند از اين نذر محرومند . چه ، دانستى كه الفاظ مأخوذه در شرع ، محمول بر تفاهم عرف و عادت است و آنكه گويد : به اين قرّاء نمىتوان داد ، كلام ايشان حجّت بر خصم نمىشود و همچنين اشعار خوانى كه در اثناى ذكر ، شعرى كه به زهد و ورع و تقوا رغبت دهد بخواند و به خدا نزديك گرداند و جنّت به ياد دهد ، چنان كه در اين عصر بعضى مىخوانند مغنّى ، و كلام و خواندن او غنا نيست و اگر به سر حدّ غنا رسد حرام است . القصه ، حلَّيت صوت حسن اشهر و اقوى از آن است كه محتاج بيان باشد ، مثل حرمت غنا فى الجمله . امّا به مضمون * ( « وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ » ) * [1] تذكَّراً و تبرّكاً ، بيست و هفت حديث سمت تحرير مىيابد . و الله